گرچه امروزه دیگر جدا کردن قسمت شمال و جنوب این شهراز همدیگر امکان پذیر نیست (نویسنه کتاب نیز با تمام تلاشی که برای این منظور کرده است کاملا ناموفق بوده است) میبینید حتی زمان تهیه مطالب کتاب نیز (از 1364 تا1385) این امر ممکن نبوده است.
این دو آبادی اکنون شهر واحدی است زیبا و آباد ومتحد , گرچه کج اندیشان و تنگ نظران هنوز با بعضی کارهای نابخردانه خود موجبات کندی پیشرفت آن را فراهم می کنند. اینها باید باور بکنند که علمدار دیگر قدمگاه و چند کوچه ی تنگ و تاریک نیست و گرگر هم فقط خیمه گاه , باکوچه های باریک نمی باشد. علمدار گرگر شهر واحدی است بنام هادیشهر (بقول آقای فرشید یا ملایی علمداری, گاهی علمدار گرگر و گاهی هم گرگر
علمدارنمیباشد .) و روز بروز گسترش می یابد و ترقی میکند و چون خورشیدی درخشان بر پیشانی کشور عزیزمان ایران پرتو افشانی میکند.آقای فرشید علمداری در وجه تسمیه علمدار چنین مینویسد:
در اردبیل و اطراف آن شش طایفه زندگی میکردند که نام آنها به شرح زیر است :
طایفه آق قویونلو به ریاست و فرمانروایی اوزون حسن به معنی دارندگان گوسفندان سفید.
طایفه قره قویونلو به ریاست قره یوسف به معنی صاحبان
گوسفندان سیاه.
طایفه شاملو ,
طایفه استاجلو به ریاست مصطفی خان استاجلو,
طایفه روملو که تیمور لنگ پس از تسلط روم شرقی عده ای حدود دویست هزار نفر از روم شرقی بعنوان اسیر به اردبیل آورد
طایفه تکه لو به معنی دارندگان بز نر.
در اواخر قرن هشتم هجری قمری بین قبیله تکه لو و قبایل دیگر بر سر مرتع و مسائل دیگر خصومت و دشمنی روی داد و گروهی از تکه لو جدا شده و از سواحل شمالی رود ارس خودرا به اطراف ایروان و اردوباد رسانیده وپس از عبور از از رود ارس به نقطه فعلی علمدار آمده و اسکان گزیدند. .....
تکه(به فتح تا) در زبان ترکی به معنی بز نر سالخورده است (لی) همان لوی معروف است پسوند کلمه و صفت نسبی می باشد . آنها در اثر زد و خورد و کشمکشهای های پی در پی که بر سر , زمین و مرتع با طوایف دیگر داشتند به این کوچ مبادرت کرده بودند آنها پس از استقرار در محل فعلی علمدار به دلیل نا ملایماتی که بر سر تصاحب و اسکان همیشگی در مکانی , متحمل شده بودند نام محل سکونت خود را عالم دار نهادند .
یعنی عالم ودنیا برای ما تنگ است. دار بمعنی تنگی جا در ترکی میباشد.و بعد در اثر کسرت استعمال عالم تبدیل به علم در نتیجه علمدار نامیده شد. ابتدا در گروه کوچکتری ادامه حیات میدادند
شغل آنها دامداری و..........
بمناسبت روز جهانی موزه این مطلب را انتخاب کرده و تقدیم میکنم و امیدوارم مسئولین محترم میراث فرهنگی و همچنین مسئولین دلسوز شهرستان جلفا و منطقه آزاد ارس به اهمیت وجود موزه در شهرستان جلفا پی برده و در این شهرستان که تاریخ و آثار بجا مانده از نیاکانمان حکایتها در دل نهفته دارند، نسبت به ایجاد موزه اقدام نمایند و نگذارند آثار زیر خاکی و اسناد و مدارک تاریخی این منطقه که (قدمتی شاید به درازای اسکان انسانهای اولیه داشته و حکومتهای بزرگی بخود دیده ، جنگهای بزرگی در جای جای این منطقه صورت گرفته و .... ) توسط عده ای سود جو از بین برود چونکه بقول آن دانشمند هندی هر ملتی که تاریخ گذشتگان خود را نداند بناچار اشتباهات آنها را تکرار میکند .
ادامه مطلب را در اینجا بخوانید
ادامه مطلب...
این رخداد تاریخی را چند سال پیش در یک مجلس مهمانی از گفتگوی آقای حبیب الله شاپوری و آقای ابدالی بیاد دارم و گویا فرمان فتحعلی شاه که به مهر و امضای ایشان هم مزین بوده پیش بزرگ خاندان ابدالی ها نگهداری می شده و گویا آنرا رویت هم کرده بودند .
(در اینجا لازم میدانم بگویم که چقدر جای یک موزه در این منطقه تاریخی خالی است . )
اگر از همشهریهای عزیز ورمزیاری اطلاعات بیشتری در این زمینه و در سایر موارد تاریخی دارند برای جمع آوری این اسناد تاریخی شفاهی اری نمایند .
گلفرج و سیلگرد
ادامه مطلب...
دو فرسنگ دورتر از رودخانه ( از تعریف اگوست بن تان و دیگر عابران ، حتی سفرنامه شاهان قاچار هم چنین معلوم میشود که جلفای امروزی جدید التاسیس است و در آن روزگاران وجود نداشته ) دهکده فقیر سوجا ( شجاع ) قرار داشت که در پای تپه های ماسه ای و خشکی ساخته شده بود . کمی بعد به دشت حاصلخیز چرچر ( گرگر ) رسیدیم . دهکده علمدار در بن دشت واقع شده بود و مردم آن بسیار متواضع و مهربان بودند و با خوشرویی از من پذیرایی کردند . میخواستم همان شب به طرف تبریز رهسپار شوم ولی شاهزاده پیام فرستاد که روز یازدهم منتظر من خواهد بود و برنامه طوری تنظیم شده بود که روز دهم را در مرند استراحت کنم
قسمتی از داستان کتاب تبریز مه آلود در باره لیوار جان(1)
خرابه های خانه خان که اگر رسیدگی می شد یک مجموعه تاریخی دیدنی بود ، اما ....
منبع : کتاب رمان زیبای تبریز مه آلود ( خلاصه شده از متن کتاب )
ادامه مطلب...
مداركي در دست است كه گرگر در زمان اميرتيمور لنگ نيز آباد بودهاست. يعني در قرن هشتم هجريمتن زير عينآ از روزنامه اطلاعات مورخه 29مرداد1366نقل شده است.4 بايرك قوشچر اوغلو كه بهحضرت قوشچر اوغلو لقب يافته نزديك به سيهزار بيت از خود باقيگذاشتهاست. وي در زمان تيمورلنگ ميزيسته از محل تولد وي اطلاع دقيقي در دست نيست. وي سفري به نقاط مختلف آذربايجاننمود. كه در يكي از ابيات خويش به آن مناطقي كه سفر كرده و از آنها ديدن نموده بود آورده كه ابيات بهقرار زيرند.
اوزمه يلين ديك دابانييتدي قدم قيز قاپاني
النجه و نخجوانياردوبادلاري ايسته رهم
گرگردن بري زنوزديصوفياني ـ مرند دوزي
آشاغيدا شام غازانيتبريز ده ياري ايستهرهم
جکس در سفر نامه خود گرگر را اینگونه تعریف میکند :
اولين منزلگاهي كه در آن فرود آمدمروستاي (گرگر) بود كه در مساحت 15 روستايي رود ارس واقع است وقتي به آنجا رسيدم، خورشيدغروب كرده بود اين بود كه شب را در منزل كدخدا خوابيدم، از من با آغوش باز پذيرايي شد، همين كهوارد اتاق شدم پلو، نيمرو، خربزه، هندوانه، انگور و قليان فراهم گرديد.
صبحانه خدمت ميكرد به اين طرف و آن طرف ميدويد و هر چه به او گفتم گرسنه نيستم و ميلي بهغذا ندارم. سينيهاي جديد مملو از خوراكي برايم مياورد.
اتاقم فوقالعاده تميز بود و قاليهايي زمين اتاق را پوشانيده بود و در بخاري خس و خاشاك بيابانيجرق جرقكنان شعلهور بود.
سفرنامه پارون فيودورلوف ترجمه اسكندر زبيحيان انتشارات فكر روز
اگوست بنتان جلفا را بدينگونه توصيف نموده:
كمي بعد به دشت حاصلخيزي گرگر(چرچر) رسيدم دهكده علمدار در اين دشت وسيع واقع شده بود.
مردم آن بسيار متواضع و مهربان بودند و با خوشروئي از من پذيرايي كرد من خواستم همان شب بطرف تبريز رهسپار شوم به شاهزاده پيام فرستاد.
سفرنامه اگوست بنتان ـنامههاي يك امير فرانسوي در باره سفر كوتاهي به تركيه و ايران در سال 1807)ترجمه ـ منور اتحاديه چاپ 1354 ص 69)
مورسي خورني مورخ و جغرافي نگار ارمني
مورسي خورني مورخ و جغرافي نگار ارمني عهد ساساني معتقد بود كه قبايل اوتي و گاردمان و گرگر از اخلاف اران بود. و اران را نام مردي خردمند ميدانست كه از قبايل سيساك و فرمانرواي آلبانيا بود.
آذربايجان و آلبانياي قفقاز - عنايتالله رضا
عکس آخرین سرباز زنده ستارخان درمین تفنگچیان زیر میباشد
از خاطرات حاج محمد ویجویه , .. پسر کوچک شجاع نظام به حکم استبدادیان طهران , به حکومت مرند نشسته از سرنوشت پدر خود تحصیل ننمود بنای شرارت گذاشت و علم استبداد را بلند کرد جناب سردار (ستارخان) ملاحظه فرمودند تا آن طرفها از وجود اشخاص شریر خالی نشود غله و قافله به دشواری در آید , فرج آقا مجاهد مشهور قفقازی زنوزی را با سیصد سوار جرار از راه النجق راهی زنوز نمودند که در آنجا از مجاهدین گرگر و زنوز و به دفع اشرار مرند و پسر شجاع نظام بپردازد........
فرج آقا با با مجاهدین تبریز و گرگر حرکت کرد ه و در نیم فرسخی مرند , با سواران مرند جنگ شدید گردید و سواران مرند شکست خورده رو بفرار نهادند پسر شجاع نظام با مخصوصین خود سر بر یال اسب گریز نهاده به جانب خوی تکاور انگیز گشت . جناب فرج آقا وارد مرند شده و.....(کتاب بلوای تبریز صفحه 186-187 ) .
ب - فتحعلی شاه و فرمانده قشون ایران کلیسا و حول حوش آن که مراتع و چراگاهی متعلق به آن کلیسا (کلیسای سنت استپانوس) را شاهزاده مرحوم از مهبل بیگ نخجوانی که مالک آن قریه بوده خریداری نموده به مبلغ 300 تومان که در سنگ نوشته 3 صد تومان نوشته شده است و تاریخ آن سنگ نوشته هم 1247 قمری چهار سال بعد از عقد قرارداد ننگین ترکمن چای می باشد و قطعاً شاه عباس میرزا در دوره تسلط ایران قبل از قرارداد مزبور آنجا را خریداری نموده است و سندی ابتیایی دقیق و صحیح آن در موزۀ خلیفه گری ارامنه آذربایجان موجود است که در آن سند به طور مشخص به حدودآن اشاره شده که شمالاً رود ارس غربا و جنوبا ماکو و شرقاً گرگر می باشد اسمی از سایر آبادی برده نشده است.
با توجه به مسائلی که این روزها در سطح شهر بگوش میرسد ، این صورتجلسه را که چهل و دو سال پیش ، که هنوز علمدار و گرگر هردو قصبه کوچکی جدا از هم بودند ، بعد از مشکلات زیاد در باره آن به توافق رسیده اند برایتان مینویسم .
چهل و دو سال از تاریخ این صورتجلسه گذشته ، هادیشهر واحدی هرچند با کمی بی مهری ، و دیر هنگام شکل گرفته است . بزرگ و آبادتر شده است گرچه اگر اتحادمان محکمتر بود بهتر از این نیز می شد . ولی باید قبول کنیم که هیچکدام بطور کامل نتوانسته ایم به تعهدنامه پدرانمان عمل بکنیم ، و خیلی وقت ها خودمان با حرفها و حرکات نا بجا سدی درست کرده ایم درمقابل پیشرفت این آبادی ، شهر بصورت دنبیلی بزرگ میشود و این برازنده ما انسانهای عصر اینترنت و دهکده جهانی و تکنولوژی و …. نیست . بیایید گذشته های تلخ را تکرار نکنیم ، بیایید کاری نکنیم که فرزندانمان چوب این تلخ کامی هارا بخورند . بیایید راه ترقی و تعالی شهرمان را سد نکنیم . همه ما بهتر میدانیم که هادیشهر دیگر دو قصبه جدا از هم نیست . زحمات پدرانمان ببار نشسته است ، بیایید این را از آفتها محافظت بکنیم . بیایید اگر از علمدار یا گرگر صحبت میکنیم از گذشته اش و از تاریخش برای آیندگان بنویسیم و روشنگری بکنیم ( آن بزرک رهبر هنوستان میگوید : هرکس از گذشته و تارخش اطلاع نداشته باشد ، مجبور است آنرا تکرار کند ) و این برازنده شهری که سطح بیسوادی در آن تقریباً درحال ریشه کن شدن است ،نمیباشد . حال و آینده مال هادیشهری آباد و زیبا و متحد است . از هر چیز بهترین را برای شهرمان بخواهیم . انسانهای مغرض و تنگ نظر را کنار بگذاریم ، قدر و قیمت انسانهای خیر و نیکوکارمان را بدانیم و در تکریم آنان بکوشیم
صورتجلسه
در اجرای امریه شماره ۸۷۹۱ – ۲۲/۱۰/۴۸ مقام معظم استانداری و طبق دعوتنامه شماره ۲۹۲۳ – ۸/۱۱/ ۴۸ بخشداری جلفا، جلسه ای با حضور امضاء کنندگان زیر در ساعت ۲۰/۱۴ در محل بخشداری تشکیل ، بدواً در مورد اختلافات موجود فی مابین علمدار و گرگر و رفع آن وسیله آقای فرماندار تذکراتی داده شد و از نمایندگان هردو طرف خواسته شد که با کنار گزاردن اختلافات و اتفاق و اتحاد نظر نسبت به عمران هر دو قصبه که در نظر است ادغام و تبدیل بیک شهر گردد اقدام نمایند ، پس از بحث ومذاکرات تصمیمات زیر اتخاذ گردید :
۱ – از طریق مقامات صالحه نسبت به ادغام دو شهرداری و شیرو خورشید و کلیه موسسات علمدار و گرگر اقدام مقتضی مبذول گردد.
۲ – ساختمانهای دولتی با توجه به به نقشه …..علمدارو گرگر که اخیراً تصویب و ابلاغ گردیده با نظر مهندسین مربوطه در محل تعیین شده پیاده و احداث گردد .
۳ نمایندگان هردو قصبه تقاضا نمودند بمنظور جلوگیری از تجدید سوء تفاهمات بعدی و ایجاد هماهنگی کامل ، نام واحدی برای هردو قصبه انتخاب و و پس از تبادل نظر تصمیم گرفته شد که در شورای بخشبنام زرین شهر …..
………..
این نامه توسط مسئولین آن زمان منطقه و همچنین معتمدین دو آبادی امضا و تصویب شده است که اسامی بعضی از امضاء کنندکان به شرح زیر است .
فرماندار مرند – بخشدار جلفا – مرزبان جلفا رییس ساواک جلفا فرمانده سکوی نظامی جلفا – رییس پست و تلگراف و تلفن علمدار – رییس پست وتلفن وتلگراف مرند – رییس کلانتری – کفیل شهرداری جلفا – سرپرست شهرداری علمدار – شهردار گرگر – مدیر عامل شیرو خورشید
معتمدین علمدار : تقی زاده – ابراهیم زاده – اعلمی – سراجی – مسعودی – رحیم زاده – اصغرزاده
معتمدین گرگر: موسوی – فرزین – امیدی – مسعودی – صدر موسوی – خوشنویس ..
با عرض پوزش بخاطر نا خوانا بودن بعضی از قسمتهای صورتجلسه