هادیشهر
کلیاتی در باره محال گرگر ، تاریخ و سرنوشتاین منطقه ، بزرگان ادیبان شاعران و کلاً در باره گذشته و حال و ...مطالب خواندنی گوناگون و متنوع...
نگارش در تاريخ جمعه 6 خرداد 1390برچسب:تاریخی, توسط آراز

این مطلب را چند سال پیش آماده کرده بودم و در وبلاگ شهرستان جلفا و تالار های نیک صالحی منتشر کردم که متاسفانه تاکنون توسط چندین سایت و فروم و وبلاگ بدون ذکر منبع منتشر شده است از دوستان تقاضا دارم اگر مطلبی را از چایی کپی میکنند منبع را ذکر نمایند . در ضمن تقاضا دارم اینچانب را در چمع آوری تاریخ این منطقه یاری فرمایید
 
مدتها بود میخواستم در باره علمدار و تاریخچه آن و رویدادهایش مطالبی پیدا کرده وبنویسم و در این مورد به افراد زیادی مراجعه کردم که بی نتیجه بود ولی دوستی دانشمند از علمداریهای ساکن تهران که بوسیله خواندن مطالب وبلاگ ,اینجانب را پیدا کرد و وسیله ای شد برای آشنایی اینجانب با کتاب (علمدار شهر جاوید ). گرچه این کتاب اشکالات فراوانی دارد ولی بعضی مطالب آن مورد استفاده اینجانب در وبلاگ شهرستان جلفا قرار خواهد گرفت .
گرچه امروزه دیگر جدا کردن قسمت شمال و جنوب این شهراز همدیگر امکان پذیر نیست (نویسنه کتاب نیز با تمام تلاشی که برای این منظور کرده است کاملا ناموفق بوده است) میبینید حتی زمان تهیه مطالب کتاب نیز (از 1364 تا1385) این امر ممکن نبوده است.

این دو آبادی اکنون شهر واحدی است زیبا و آباد ومتحد , گرچه کج اندیشان و تنگ نظران هنوز با بعضی کارهای نابخردانه خود موجبات کندی پیشرفت آن را فراهم می کنند. اینها باید باور بکنند که علمدار دیگر قدمگاه و چند کوچه ی تنگ و تاریک نیست و گرگر هم فقط خیمه گاه , باکوچه های باریک نمی باشد. علمدار گرگر شهر واحدی است بنام هادیشهر (بقول آقای فرشید یا ملایی علمداری, گاهی علمدار گرگر و گاهی هم گرگر
علمدارنمیباشد .) و روز بروز گسترش می یابد و ترقی میکند و چون خورشیدی درخشان بر پیشانی کشور عزیزمان ایران پرتو افشانی میکند.آقای فرشید علمداری در وجه تسمیه علمدار چنین مینویسد:

در اردبیل و اطراف آن شش طایفه زندگی میکردند که نام آنها به شرح زیر است :

طایفه آق قویونلو به ریاست و فرمانروایی اوزون حسن به معنی دارندگان گوسفندان سفید.

طایفه قره قویونلو به ریاست قره یوسف به معنی صاحبان

گوسفندان سیاه.

طایفه شاملو ,

طایفه استاجلو به ریاست مصطفی خان استاجلو,

طایفه روملو که تیمور لنگ پس از تسلط روم شرقی عده ای حدود دویست هزار نفر از روم شرقی بعنوان اسیر به اردبیل آورد

طایفه تکه لو به معنی دارندگان بز نر.

در اواخر قرن هشتم هجری قمری بین قبیله تکه لو و قبایل دیگر بر سر مرتع و مسائل دیگر خصومت و دشمنی روی داد و گروهی از تکه لو جدا شده و از سواحل شمالی رود ارس خودرا به اطراف ایروان و اردوباد رسانیده وپس از عبور از از رود ارس به نقطه فعلی علمدار آمده و اسکان گزیدند. .....

تکه(به فتح تا) در زبان ترکی به معنی بز نر سالخورده است (لی) همان لوی معروف است پسوند کلمه و صفت نسبی می باشد . آنها در اثر زد و خورد و کشمکشهای های پی در پی که بر سر , زمین و مرتع با طوایف دیگر داشتند به این کوچ مبادرت کرده بودند آنها پس از استقرار در محل فعلی علمدار به دلیل نا ملایماتی که بر سر تصاحب و اسکان همیشگی در مکانی , متحمل شده بودند نام محل سکونت خود را عالم دار نهادند .

یعنی عالم ودنیا برای ما تنگ است. دار بمعنی تنگی جا در ترکی میباشد.و بعد در اثر کسرت استعمال عالم تبدیل به علم در نتیجه علمدار نامیده شد. ابتدا در گروه کوچکتری ادامه حیات میدادند

شغل آنها دامداری و..........

بمناسبت روز جهانی موزه این مطلب را انتخاب کرده و تقدیم میکنم و امیدوارم مسئولین محترم میراث فرهنگی و همچنین مسئولین دلسوز شهرستان جلفا و منطقه آزاد ارس به اهمیت وجود موزه در شهرستان جلفا پی برده و در این شهرستان که تاریخ و آثار بجا مانده از نیاکانمان  حکایتها در دل نهفته دارند،  نسبت به ایجاد موزه اقدام نمایند و نگذارند آثار زیر خاکی و اسناد و مدارک تاریخی این منطقه که (قدمتی شاید به درازای اسکان انسانهای اولیه داشته و حکومتهای بزرگی بخود دیده ، جنگهای بزرگی در جای جای این منطقه صورت گرفته و .... ) توسط عده ای سود جو از بین برود چونکه بقول آن دانشمند هندی هر ملتی که تاریخ گذشتگان خود را نداند بناچار  اشتباهات آنها را تکرار میکند .

ادامه  مطلب را در اینجا بخوانید

 

روستای زاویه یکی از توابع شهرستان جلفا که حدود دو کیلومتری جنوب هادیشهر واقع شده, یکی از روستاهای قدیمی سیاحتی و زیارتی میباشد.از چند نظر اهمیت ویژه ای دارد, از نظر آب هوائی,معتدل و مطبوع و یکی از قطب های گردشگری منطقه و استان بشمار میرود که دلدادگان و شیفتگان کوه و صحرا در کوچه باغها و در سکوت آرامش کوه  های سرسبز روستا در کنار چشمه هائی که از سینه کوه سرازیر است ,خستگی از تن ، ملال از دل می زدایند. از همه مهمتر مذهبی بودن روستا ی زاویه میباشد وجود آرامگاه امامزاده اسماعیل بن حبیب الله بن موسی کاظم (ع), که همه ساله هزاران زایر و مسافر از مناطق دور و نزدیک در اوقات فراغت و ایام مخصوص در این مکان مقدس روح خود را ذر زلال معنویت صفا داده پیشانی در آستان حضرتش می سایند و همچنین وجود دو اصله درخت چنار در حیاط مسجد (زیارتگاه) باقدمت هزار ساله خود به مسافران و زایران سایه مهر می افکنندو با نسیم نوازشگر شان به مسافران میگویند به خانه خود خوش آمدید
 
این روستا محدود است از شمال به کوههای قره گوز و هرزندات , از شرق با لیوارجان واز غرب و شمال با هادیشهر و (گرگر علیا)
همسایه است .حدود 160 خانوار و700 نفر جمعیت دارد.(آمار خانه بهداشت از این کمتر است)که تقریبا نود درصد مردم آن باسواد هستند دارای لوله کشی آب شرب , تلفن , برق ,و به شبکه جهانی فیبرنوری واینترنت مرتبط است .
این روستا یکی از روستاهای طرح هادی میباشد که در سال 85
فاز اول طرح انجام گرفته از طرف بنیاد مسکن احداث سیل بند از وسط روستا ایجاد گردیده و راههای دوطرف سیل بند اسفالت شده و از طرف اهالی روستا اکثر کوچه ها آسفالت گردیده است .


ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:تاریخی , خاطره واقعی, توسط آراز

این رخداد تاریخی را چند سال پیش در یک مجلس مهمانی از گفتگوی  آقای حبیب الله شاپوری و آقای ابدالی بیاد دارم و گویا فرمان فتحعلی شاه که به مهر و امضای ایشان هم مزین بوده پیش بزرگ خاندان ابدالی ها نگهداری می شده و گویا آنرا رویت هم کرده بودند .

(در اینجا  لازم میدانم بگویم که چقدر جای یک موزه در این منطقه تاریخی خالی است . )

در جریان دوره دوم جنگ های ایران و روس ، بعد از انتخاب باسگوویج آن سردار با هوش و با تجربه به فرماندهی سپاه روس تزاری ، سپاه ایران در دو نقطه ، اصلاندوز و نخجوان ، متحمل شکستی سخت گردید به طوری که در جبهه اصلاندوز در اثر پاتک روسها آن چنان سر در گم شدند که تا تبریز نتوانستند سپاه را جمع آوری و سازماندهی نمایند .
اما در جبهه نخجوان بعد از حمله و پاتک سپاه روس به فرماندهی باسگوویج  و عقب نشینی سپاه ایران ، حرمسرای سپاه  و سرداران ایرانی در قلعه عباس آباد باقی ماندند ، و این خبر خشم شاه ( فتحعلی شاه ) را بر انگیخت . ( با عنایت به مدت زمان طولانی جنگهای آن زمان ، همسران سپاهیان نیز با آنان همراه میشدند و در اردو گاه میماندند .)
بعد از چندین بار شورا و طراحی نقشه آزاد سازی حرمسرای شاهی از دست روسها ، ششصد تن از دلیران ورمزیاری که همیشه به شجاعت و دلیری و جنگجوئی شهرت داشتند داوطلب اینکار شدند . آنها با حمله غافلگیرانه به قوای روسی حمله کرده ( شبیخون زدند . ) و آنها را عقب رانده و خود را به حرمسرا رسانده و کلیه زنان را از دست دشمنان آزاد نموده و با خود می آورند که در بین راه تعداد بیست نفر از زنان می میرند ولی بقیه نفرات سالم تحویل سپاه ایران می گردد .
در مقابل این دلاوری و شجاعت دلیران ورمزیار ، فتحعلی شاه طی فرمانی این منطقه را که شامل شانزده آبادی می شده از جمله  ویران باغ ، دودای ، کلید داغ ، گجلرات ، گلفرج و ..... از پرداخت مالیات معاف می دارد .

اگر از همشهریهای عزیز ورمزیاری اطلاعات بیشتری در این زمینه و در سایر موارد تاریخی دارند برای جمع آوری این اسناد تاریخی شفاهی اری نمایند . 

گلفرج و سیلگرد

حال بطور مختصر در باره گلفرج و سیلگرد مطالبی بعرض میرسد مطالب کاملتر انشاءالله بزودی تهیه و تنظیم و تقدیم میگردد


ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:آثار باستانی , سفرنامه , تارخ و گردشگری, توسط آراز

 

در کتاب تاریخ مرند و جلفا از سفرنامه اگوست بن تان مطلبی درج شده است که نصویری از منطقه در آنروزگاران بنمایش میگذارد اگوست بن تان مینویسد :
ابتدا از منطقه ای سنگلاخ و ناهموار که اثری از جاده در آن وجود نداشت عبور کردم سپس از رود کوچک نخجوان چای گذشتم ، کمی دور تر خرابه های پل عظیمی به چشم میخورد و در آن سوی رودخانه زمین پست و بلند بود . از سمت راست ارس راه میپیمودیم و از شهر کوچک و بی اهمیت جلفا عبور کردم . با کشتی بسیار بدی از رودخانه ی ارس گذشتم ، اسبها را باشلاق وادار کردند شنا کنان از آب رودخانه که عریض و سریع است بگذرند . عبور ما یک ساعت به تاخیر افتاد چون طفان شدیدی شروع شد که در یک لحظه خاک سیاه و شور مزه ای به سر و صورت ما ریخت و چون هیچ خانه ای در آن حوالی نبود از روی اجبار به کلبه محقری که مقر ملاحان بود پناه بردیم . اهالی میگفتند اینگونه طوفانها زیاد اتفاق می افتد و از جنوب شرقی میوزد .

دو فرسنگ دورتر از رودخانه ( از تعریف اگوست بن تان و دیگر عابران ، حتی  سفرنامه شاهان قاچار هم  چنین معلوم میشود که جلفای امروزی جدید التاسیس است و در آن روزگاران وجود نداشته ) دهکده فقیر سوجا ( شجاع ) قرار داشت که در پای تپه های ماسه ای و خشکی ساخته شده بود . کمی بعد به دشت حاصلخیز چرچر ( گرگر ) رسیدیم . دهکده علمدار در بن دشت واقع شده بود و مردم آن بسیار متواضع و مهربان بودند و با خوشرویی از من پذیرایی کردند . میخواستم همان شب به طرف تبریز رهسپار شوم ولی شاهزاده پیام فرستاد که روز یازدهم منتظر من خواهد بود و برنامه طوری تنظیم شده بود که روز دهم را در مرند استراحت کنم    

نگارش در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:تاریخی , داستان , تبریز مه آلود , توسط آراز

قسمتی از داستان کتاب تبریز مه آلود در باره لیوار جان(1)

خرابه های خانه خان که اگر رسیدگی می شد یک مجموعه تاریخی دیدنی بود ، اما ....

............. وقتی از باغ برگشتیم خانم ها از حمام برگشته بودند . نشستیم و چای خوردیم و پس از آن حاجی خان گفت :
حالا هم بفرمایید ارثیه ای را که از عباس میرزا به مادرم رسیده تماشا کنید . از دوازده اتاق دیدار کردیم که همه مفروش بود حاجی خان تاریخ قالی هایی را که کف اتاقها را زینت داده بود ، برایمان می خواند وقتی در یکی از اتاقها را باز میکرد ، گفت :
- اینجا اتاق مادر خدا بیامرزم است . تمام اشیای این اتاق از پدر بزرگم مانده است . قالی ها و قالیچه هایی که از بافته شدنشان دویست سال می گذشت ، مثل آن بود که تازه از دار قالی پایین آورده باشند در رنگ آمیزی شان هیچ تغییری به چشم نمی خورد . کف سالن بزرگ را سه قالی بزرگ پوشانده بود قالیچه های ابریشمی کوچک را لوله کرده ، و برای جلو گیری از موریانه زدگی با برگ های توتون پوشانده بودند . تختخواب بسیار ظریف و زیبایی از عاج که اطرافش با فیروزه و یاقوت تزیین گردیده بود ، در گوشه ای به چشم می خورد . روی آن لحاف قلمکار ، بالش زرنشان ، تشک مخمل گرانبها بود . هر جای رختخواب با مرواید و زمرد گلدوزی شده بود . یکی از اشیای عتیقه موجود در اتاق،  قلمدان عباس میرزا بود . روی آن صحنه ای از حمله عباس میرزا به گنجه نقاشی شده بود . قرآن مذهبی که عباس میرزا در جنگها به گردن می آویخت ، نسخه خطی پنجاه صفحه ای تاریخ نادر به خط عباس میرزا و نقاشی ها و تابلو هایی که که همان شاهزاده هنرمند خود کشیده بود همه در صندوقچه ای چرمی نگهداری می شد . قباله ها ، نامه ها و دست نوشته هایی که در بقچه ای از اطلس پیچیده بودند ، بسیار جالب بود . قطعه شعر هایی را هم که عباس میرزا با تخلص (نائب ) سروده بود ، در آنجا دیدیم . اکثر شعر ها به ترکی بود . حاجی خان آهی کشیده ، گفت که (( علت اینکه هیچ یک از شعر ها در تذکره ها وارد نشده ، این است که به ترکی سروده شده اند .))  من چند شعر ترکی اورا یاد داشت کردم و در عین حال مخمسی را که از یکی از سروده های فضولی تضمین شده بود ، رو نویسی کردم . ...........
..........جانماز عباس میرزا ، تسبیح مروارید فتحعلی شاه ، انفیه دان ، قلیان ، انگشتری محمد شاه ، گردن بند ، دستبند های مادر عباس میرزا ، عرقچین های زر دوزی و قلابدوزی شده با سنگ های قیمتی و اشیای نفیس دیگر را از نظر گذراندیم . اما تماشای همه آثار عتیقه موجود برایمان ممکن نشد زیرا که حاجی خان پیر ، دیگر از دادن توضیحات در باره آنها خسته شده بود .
وقتی از اتاق خارج می شدیم ، میس هانا به طرفم برگشت و به لحنی تاسف بار گفت :
- حیف این ثروت تاریخی که میلیونها ارزش دارد . اینها توی اتاقهای سنگی به تدریج از بین میرود . واقعاً هم جای تاسف بود . از اتاق های دیگر نیز بازدید کردیم . اشیای عتیقه حد و حساب نداشت . حاجی خان آهی کشید و گفت :
- پدرم یک عالم ثروت داشت . پاد شاه مثل مردمک چشم خود دوستش داشت . هر حکومتی که با دولت ایران کاری می داشته ابتدا به سراغ پدر بزرگم می رفته است . و اکنون اولاد او از دست محمد اف های گنجه ای دست از همه چیز برداشته ، می خواهند بجای دیگری فرار کنند . لعنت بر این روزگار دون !
و من نویسنده وبلاگ آرزو میکنم مسئولین شهرستان جلفا برای حفظ باقیمانده آثار گرانبهای تاریخی این منطقه که شاید در گوشه پستوی خانه ها خاک میخورد و خود این بناهای تاریخی که وجب به وجبش تاریخ گویای این مرز و بوم است و به مرور زمان از بین میروند ، موزه ای از باز سازی یکی از این بنا ها ( حمام جلفا ، خانه خان یا ساختمان جدیدی در کنار تپه باستانی کؤل تپه ) تاسیس نمایند و این آثار را در آنجا ها گرد آوری فرمایند. 

منبع : کتاب رمان زیبای تبریز مه آلود ( خلاصه شده از متن کتاب )


ادامه مطلب...
نگارش در تاريخ سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:سند تاریخی, توسط آراز

مداركي‌ در دست‌ است‌ كه‌ گرگر در زمان‌ اميرتيمور لنگ‌ نيز آباد بوده‌است‌. يعني‌ در قرن‌ هشتم‌ هجري‌متن‌ زير عينآ از روزنامه‌ اطلاعات‌ مورخه‌ 29مرداد1366نقل‌ شده‌ است‌.4 بايرك‌ قوشچر اوغلو كه‌ به‌حضرت‌ قوشچر اوغلو لقب‌ يافته‌ نزديك‌ به‌ سي‌هزار بيت‌ از خود باقي‌گذاشته‌است‌. وي‌ در زمان‌ تيمورلنگ‌ مي‌زيسته‌ از محل‌ تولد وي‌ اطلاع‌ دقيقي‌ در دست‌ نيست‌. وي‌ سفري‌ به‌ نقاط مختلف‌ آذربايجان‌نمود. كه‌ در يكي‌ از ابيات‌ خويش‌ به‌ آن‌ مناطقي‌ كه‌ سفر كرده‌ و از آنها ديدن‌ نموده‌ بود آورده‌ كه‌ ابيات‌ به‌قرار زيرند.

اوزمه‌ يلين‌ ديك‌ داباني‌يتدي‌ قدم‌ قيز قاپاني‌

النجه‌ و نخجواني‌اردوبادلاري‌ ايسته‌ ره‌م‌

گرگردن‌ بري‌ زنوزدي‌صوفياني‌ ـ مرند دوزي‌

آشاغي‌دا شام‌ غازاني‌تبريز ده‌ ياري‌ ايسته‌ره‌م‌

نگارش در تاريخ سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:گردشگری و توریستی, توسط آراز

جکس در سفر نامه خود گرگر را اینگونه تعریف میکند :

اولين‌ منزلگاهي‌ كه‌ در آن‌ فرود آمدم‌روستاي ‌(گرگر) بود كه‌ در مساحت‌ 15 روستايي‌ رود ارس‌ واقع‌ است‌ وقتي‌ به‌ آنجا رسيدم‌، خورشيدغروب‌ كرده‌ بود اين‌ بود كه‌ شب‌ را در منزل‌ كدخدا خوابيدم‌، از من‌ با آغوش‌ باز پذيرايي‌ شد، همين‌ كه‌وارد اتاق‌ شدم‌ پلو، نيمرو، خربزه‌، هندوانه‌، انگور و قليان‌ فراهم‌ گرديد.

صبحانه‌ خدمت‌ مي‌كرد به‌ اين‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ مي‌دويد و هر چه‌ به‌ او گفتم‌ گرسنه‌ نيستم‌ و ميلي‌ به‌غذا ندارم‌. سيني‌هاي‌ جديد مملو از خوراكي‌ برايم‌ مي‌اورد.

اتاقم‌ فوق‌العاده‌ تميز بود و قاليهايي‌ زمين‌ اتاق‌ را پوشانيده‌ بود و در بخاري‌ خس‌ و خاشاك‌ بياباني‌جرق‌ جرق‌كنان‌ شعله‌ور بود.

سفرنامه‌ پارون‌ فيودورلوف‌ ترجمه اسكندر زبيحيان‌ انتشارات‌ فكر روز

اگوست‌ بن‌تان‌ جلفا را بدين‌گونه‌ توصيف‌ نموده‌:

كمي‌ بعد به‌ دشت‌ حاصلخيزي ‌گرگر(چرچر) رسيدم‌ دهكده‌ علمدار در اين‌ دشت‌ وسيع‌ واقع‌ شده‌ بود.

مردم‌ آن‌ بسيار متواضع‌ و مهربان‌ بودند و با خوشروئي‌ از من‌ پذيرايي‌ كرد من‌ خواستم‌ همان‌ شب ‌بطرف‌ تبريز رهسپار شوم‌ به‌ شاهزاده‌ پيام‌ فرستاد.

سفرنامه‌ اگوست‌ بن‌تان‌ ـنامه‌هاي‌ يك‌ امير فرانسوي‌ در باره‌ سفر كوتاهي‌ به‌ تركيه‌ و ايران‌ در سال‌ 1807)ترجمه‌ ـ منور اتحاديه‌ چاپ‌ 1354 ص‌ 69) 

مورسي‌ خورني‌ مورخ‌ و جغرافي‌ نگار ارمني‌

 

مورسي‌ خورني‌ مورخ‌ و جغرافي‌ نگار ارمني‌ عهد ساساني‌ معتقد بود كه‌ قبايل‌ اوتي‌ و گاردمان‌ و گرگر از اخلاف‌ اران‌ بود. و اران‌ را نام‌ مردي‌ خردمند مي‌دانست‌ كه‌ از قبايل‌ سيساك‌ و فرمانرواي‌ آلبانيا بود.

آذربايجان‌ و آلبانياي‌ قفقاز - عنايت‌الله‌ رضا 

نگارش در تاريخ یک شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:تاریخ مشروطیت , , توسط آراز

عکس آخرین سرباز زنده ستارخان درمین تفنگچیان زیر میباشد

 

از خاطرات حاج محمد ویجویه , .. پسر کوچک شجاع نظام به حکم استبدادیان طهران , به حکومت مرند نشسته از سرنوشت پدر خود تحصیل ننمود بنای شرارت گذاشت و علم استبداد را بلند کرد جناب سردار (ستارخان) ملاحظه فرمودند تا آن طرفها از وجود اشخاص شریر خالی نشود غله و قافله به دشواری در آید , فرج آقا مجاهد مشهور قفقازی زنوزی را با سیصد سوار جرار از راه النجق راهی زنوز نمودند که در آنجا از مجاهدین گرگر و زنوز و به دفع اشرار مرند و پسر شجاع نظام بپردازد........
فرج آقا با با مجاهدین تبریز و گرگر حرکت کرد ه و در نیم فرسخی مرند , با سواران مرند جنگ شدید گردید و سواران مرند شکست خورده رو بفرار نهادند پسر شجاع نظام با مخصوصین خود سر بر یال اسب گریز نهاده به جانب خوی تکاور انگیز گشت . جناب فرج آقا وارد مرند شده و.....(کتاب بلوای تبریز صفحه 186-187 ) .


ب - فتحعلی شاه و فرمانده قشون ایران کلیسا و حول حوش آن که مراتع و چراگاهی متعلق به آن کلیسا (کلیسای سنت استپانوس) را شاهزاده مرحوم از مهبل بیگ نخجوانی که مالک آن قریه بوده خریداری نموده به مبلغ 300 تومان که در سنگ نوشته 3 صد تومان نوشته شده است و تاریخ آن سنگ نوشته هم 1247 قمری چهار سال بعد از عقد قرارداد ننگین ترکمن چای می باشد و قطعاً شاه عباس میرزا در دوره تسلط ایران قبل از قرارداد مزبور آنجا را خریداری نموده است و سندی ابتیایی دقیق و صحیح آن در موزۀ خلیفه گری ارامنه آذربایجان موجود است که در آن سند به طور مشخص به حدودآن اشاره شده که شمالاً رود ارس غربا و جنوبا ماکو و شرقاً گرگر می باشد اسمی از سایر آبادی برده نشده است.
 

با توجه به مسائلی که این روزها در سطح شهر بگوش میرسد ، این صورتجلسه را که چهل و دو سال پیش ، که هنوز علمدار و گرگر هردو قصبه کوچکی جدا از هم بودند ، بعد از مشکلات زیاد در باره آن به توافق رسیده اند برایتان مینویسم .

چهل و دو سال از تاریخ این صورتجلسه گذشته ، هادیشهر واحدی هرچند با کمی بی مهری ، و دیر هنگام  شکل گرفته است . بزرگ و آبادتر شده است گرچه اگر اتحادمان محکمتر بود بهتر از این نیز می شد . ولی باید قبول کنیم که هیچکدام بطور کامل نتوانسته ایم به تعهدنامه پدرانمان عمل بکنیم ، و خیلی وقت ها خودمان با حرفها و حرکات نا بجا سدی درست کرده ایم درمقابل پیشرفت این آبادی ، شهر بصورت دنبیلی بزرگ میشود و این برازنده ما انسانهای عصر اینترنت و دهکده جهانی و تکنولوژی و …. نیست . بیایید گذشته های تلخ را تکرار نکنیم ، بیایید کاری نکنیم که فرزندانمان چوب این تلخ کامی هارا بخورند . بیایید  راه ترقی و تعالی شهرمان را سد نکنیم . همه ما بهتر میدانیم که هادیشهر دیگر دو قصبه جدا از هم نیست . زحمات پدرانمان ببار نشسته است ، بیایید این را از آفتها محافظت بکنیم . بیایید اگر از علمدار یا گرگر صحبت میکنیم از گذشته اش و از تاریخش برای آیندگان بنویسیم و روشنگری بکنیم  ( آن بزرک رهبر هنوستان میگوید : هرکس از گذشته و تارخش اطلاع نداشته باشد ، مجبور است آنرا تکرار کند ) و این برازنده شهری که سطح بیسوادی در آن تقریباً درحال ریشه کن شدن است ،نمیباشد . حال و آینده مال هادیشهری آباد و زیبا و متحد است . از هر چیز بهترین را برای شهرمان بخواهیم . انسانهای مغرض و تنگ نظر را کنار بگذاریم  ، قدر و قیمت انسانهای خیر و نیکوکارمان را بدانیم و در تکریم آنان بکوشیم

صورتجلسه

در اجرای امریه شماره ۸۷۹۱ – ۲۲/۱۰/۴۸ مقام معظم استانداری و طبق دعوتنامه شماره ۲۹۲۳ – ۸/۱۱/ ۴۸ بخشداری جلفا، جلسه ای با حضور امضاء کنندگان زیر در ساعت ۲۰/۱۴ در محل بخشداری تشکیل ، بدواً در مورد اختلافات موجود فی مابین علمدار و گرگر و رفع آن وسیله آقای فرماندار تذکراتی داده شد و از نمایندگان هردو طرف خواسته شد که با کنار گزاردن اختلافات و اتفاق و اتحاد نظر نسبت به عمران هر دو قصبه که در نظر است ادغام و تبدیل بیک شهر گردد      اقدام نمایند ، پس از بحث ومذاکرات تصمیمات زیر اتخاذ گردید :

۱ – از طریق مقامات صالحه نسبت به ادغام دو شهرداری و شیرو خورشید و کلیه موسسات علمدار و گرگر اقدام مقتضی مبذول گردد.

۲ – ساختمانهای دولتی با توجه به به نقشه …..علمدارو گرگر که اخیراً تصویب و ابلاغ گردیده با نظر مهندسین مربوطه در محل تعیین شده پیاده و احداث گردد .

۳ نمایندگان هردو قصبه تقاضا نمودند بمنظور جلوگیری از تجدید سوء تفاهمات بعدی و ایجاد هماهنگی کامل ، نام واحدی برای هردو قصبه انتخاب و و پس از تبادل نظر تصمیم گرفته شد که در شورای بخشبنام زرین شهر …..

………..

این نامه توسط مسئولین آن زمان منطقه و همچنین معتمدین دو آبادی امضا و تصویب شده است که اسامی بعضی از امضاء کنندکان به شرح زیر است .

فرماندار مرند – بخشدار جلفا – مرزبان جلفا رییس ساواک جلفا فرمانده سکوی نظامی جلفا – رییس پست و تلگراف و تلفن علمدار – رییس پست وتلفن وتلگراف مرند – رییس کلانتری – کفیل شهرداری جلفا – سرپرست شهرداری علمدار – شهردار گرگر – مدیر عامل شیرو خورشید

معتمدین علمدار  :  تقی زاده  – ابراهیم زاده – اعلمی – سراجی – مسعودی – رحیم زاده – اصغرزاده

معتمدین گرگر: موسوی – فرزین – امیدی – مسعودی – صدر موسوی – خوشنویس  ..

 با عرض پوزش بخاطر نا خوانا بودن بعضی از قسمتهای صورتجلسه

صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 18 صفحه بعد