ادامه مطلب...
فصل بشکفتن گل در چمن است فصل نوگشتن دشت و دمن است
فصل روییدن و زنده شدن است باشد این نو شدن از فصل قدیم...
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
بعد از آن حمله و تاراج خزان سوز و سرما و زمستان گزان
می رسد عید و بهاری پس ازآن در پس پرده بُــوَد راز عظیم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
آمد از پرده برون راز نهان نو شده چهره ی هستی و جهان
عقل حیران شد و انگشت به دهان ما که از سنگ و گیاه زنده تریم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
حال فـرقی است در انسان و گیـاه آدمی صاحب دیـد است و نگـــاه
سیل تغییـر که افتاده بــه راه ما که بر نو شــدن ارزنده تریم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
ما چه بودیم و چه کردیم و چه ها کسب کردیم و چه رفت از کف ما
ما چه بُردیم در این بِیع و شَرا ما که آگاه به هر خیر و شَریم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
بر فــرود تـو فــرازی نبــود زنـدگی شـوخی و بازی نبـود
به ز وجدان تو قاضی نبــود ما ز وجدان خود این می شنویم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
پـس چــرا ما متحـوّل نشــویم ما چـرا عاشق و بیــدل نشــویم
ما چـرا عارف واصل نشــویم آن گیاه است و کنون ما بَشریم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
نو شدن از همه نیکـو شدن است نو شدن پاک و صفا خوشدن است
نو شدن نیک و خداجو شدن است ما که بر نو شدن آماده تـریم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
نوشدن پاکی و صدق است و صفا تابــش نـور خـدا بـر دل ماست
نـو شدن خدمت بـر خلق خداست ما که خود عاشق این نو شـدنیم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
عمــر انسان بُـوَد مـدرســه ای زندگی درس و حساب هندسه ای
تا که بیرون نکنــد حادثه ای ما در ایـن مـدرسه خود ممتخنیم
ما دراین فصل چرا نو نشویم؟
مرحوم استاد علی روحی علمداری
1383/2/10
ریشه ی گرگر و گرگریان .
مرحوم محمدعلی تربیت در کتاب " مقالات تربیت - صفحه 243 چاپ سا 2535 انتشارات دنیای کتاب "در باره این موضوع چنین می نویسند :
این شاعر بزرگ ( منظور قطران شاد آبادی تبریزی میباشد که این نوشته در ادامه معرفی این شاعر آمده است .) چون در بعضی از اشعار خود برخی از فرمان فرمایان طرفین رودخانه ی ارس را به " گرگر " نسبت داده و گاهی آنان را " شهریاران گرگر و چراغ گرگریان " گفته است و این کلمه را تا حال در جائی شرح نداده است و توضیحی بر آن ننوشته اند و لذا لازم دیدم چند کلمه ای در اینجا برای روشن شدن مطلب بنویسم تا رفع اشکال شود .
گرگر یکی از ملل قدیمه ی قفقاز است که بواسطه جرئت و جلادتشان معروف شده و سه هزار سال قبل از این صاحب سلطنت و استقلال بوده و با سلاطین آشور و همسایگان دیگر زدو خورد ها داشته اند بنا به نگارش " سترابون " و موسی خورن " این طایفه با آمازون ها معاشر بوده و از سواحل دریای سیاه و حوالی شبه جزیره ی کریمه کوچ کرده در طرف جنوب بلوکات کوبا در دامنه کوه " پش بارملق " فیمابین دو رودخانه " کُر و ارس " جا گرفته و سلطنتی تشکیل داده اند .
در تاریخ ۸۳۶ قبل از میلاد " سالمانازارسیم "با لشگر فراوان فتح کنان تا کشور " گرگر " آمده و پس از تسخیر و تصرف ، آنجا را پایتخت ایلات خود قرار داده است .
درسال ۷۱۶ قبل از میلاد " سارگُن " فاتح مشهور بار دیگر به جنگ " گرگریان " رفته و پس از هفت مرتبه سوق الجیش و جنگهای متواتر با " اورارتوومان " و گرفتن 22 قلعه از " اولوزونو " و پس از حملات و هجوم بسیار به قلاع و استحکامات " گرگریان " و قتل و غارت زیاد و تخریب مداین وبلاد ، به تصرف آن کشور موفق گردیده و آنجا را " کاراسارگُن " نام نهاده است . فاتح مزبور شرح و تفضیل این استیلا و فتوحات دیگر خود را در منقوشات خرساباد " دورساریوکین " که یکی از موسسات خود او بوده است نویسانیده و از خود یادگار گذارده است .
بالجمله این طایفه به مرور زمان تا حوالی رودخانه ارس پیشرفته و در هر دو سمت یمین ویسار آن رودخانه ساکن گشته قُری و قصباتی برای خودشان ساخته و با " اغوانیان " و یا "شروانیان " مخلوط گردیده و بزرگترین قبایل آنان را تشکیل داده اند و در اهمیت این قوم همین قدر کافی است که به امر" انوشیروان " در نزدیکی بیلقان شهری به اسم آنان (۱) بنا نهاده شده و الحال رودی در آن سامان بنام " گرگر" جاری و بلوکی در این جانب ارس به به عنوان " گرگر " هنوز آباد بوده و معروف میباشند و بر حسب نگارش " یاقوت حموی " و " مسعودی " (۲) فرمان فرمایان بلاد وسمیه ئی واقعه در مابین ارمنستان و باب الابواب (لان) را " گرگر نداج " ویا "کرکرنداج" می گفته اند ؟
پس از تمهید این مقدمه و دانستن این که بیشتر ساکنین شیروان از طوایف " گرگر " بوده اند و لذا در قرن پنجم هنوز سلاطین " آران "را " شهریاران گرگر " لقب داده و بدین نام نوشته و می خوانده اندچنان که شاعر ما قطران " ابو الحسن لشگری " را که معاصر او بوده است " شهریار گرگر" و " ابو منصور وهسودان " را " چراغ گرگریان " و یا " پناه گرزن " و " گرگر" خوانده و نوشته است . گمان می کنم پس از دانستن این مقدمه مختصر رفع اشکال شده و دیگر تردیدی نمی ماند که شاعر مزبورغلط نگفته و دیگران هم سهو نکرده و صحیح نوشته اند .
منابع :
۱ – المسالک ولممالک تالیف این خداذپه چاپ لندن صحیفه ۱۲۳
۲ – مروج الذهب مسعودی چاپ پاریس جلد۲ صحیفه ی ۴۲
با تشکر از حاجی آقای حبیب الله شاپوری گرگری که کتابهای مجموع مقالات محمد علی تربیت و کتاب دانشمندان آذربایجان را در اختیار اینجانب قرار دادند
سپاس خدای را که پی بردن بر کنه ذاتش بر هیچ کس از مخلوقات عالم متفکر ، متبحّر و دانشمند و فیلسوف حتی پیامبران بزرگوار از آدم تا خاتم (ص) مقدور نبوده اهل معرفت و بینش اتفاق نظر دارند که:
ادامه مطلب...
1- از اوایل سال 1319 چون علمدار گرگر فاقد تشکیلات بهداری بودند در همان تاریخ فردی بنام دکتر محمد علی ممدوحی که ازاهالی اهر بود با یک نفر کارمند بنام سیاح به عنوان مسئول بهداری علمدار گرگر اعزام و در داخل علمدار در محلی استیجاری ادارۀ بهداری بنام هر دو آبادی دایر شد و همچنین تاریخ تاسیس مدارس لیوارجان و سیه سران و قریه داران در سال 1319 می باشد ضمناً لازم به عرض است اتفاق مهم و قابل ذکر دیگری که مخصوصاً در سال 1314 اتفاق افتاد مراسم برگزاری جشن کشف حجاب در منطقه بود که به همین منظور در روز 17 دیماه 1314 بنا به دعوت
آقای پناهی نام بخشدار منطقه که ساکن جلفا بود اجتماع بزرگ و مجللی با حضور کلیه روسای دوایر دولتی منطقه و عده ی کثیری از ریش سفیدان و معاریف علمدار گرگر در جلو ساختمان مدرسه نظامی علمدار تشکیل گردید . یک قطعه عکس یادگاری از این مراسم گرفته شده است که در پیش اینجانب موجود می باشد .
2- از جریانات قابل ذکر دیگر موضوع مراسم برگزاری جشن عروسی محمد رضا شاه پهلوی ولیعهد ایران با خانم فوضیه خواهر ملک فاروق مصری آخرین پادشاه مصر در اردیبهشت سال 1318 در حیاط شرکت پنبه در علمدار ملکی آقای حاج علی اکبر آقازاده گرگری در آن حیاط با مشارکت یک عده از اهالی دعوت شده و هنر مندان محلی دایر و تأتر مشهور آرشین مال آلان توسط این هنرمندان محلی به نمایش گذاشته شد که بی نهایت جالب و به یاد ماندنی بود که اینجانب که معلم مدرسه فردوسی گرگر بودم برابر دعوت نامه در این مراسم حضور داشتم .
با مقدمه چینی مراتب مندرجه بنام پیشگفتار سخن را کوتاه مبادرت به درج مطالبی بنام به یاد مانده های یک نفر معلم بازنشسته در رابطه شرح حال خود و سایر جریانات که در منطقه رخ داده و شخصاً مواجه بوده ام می پردازم . مسلماً اگر از سالهای قبل اقدام به تهیه چنین یادواره ای می کردم صرفنظر از اینکه با فکر باز و انرژی قوی که حتماً تاثیر کلی در اظهار نظرها می داشت و برای خواننده نیز یحتمل مفید فایده می شد ولی افسوس اکنون با به تحلیل رفتن نیروی جوانی و خستگی مفرط و ضعف اعصاب خود از نوشته خود شرم دارم قبول خواهند فرمود حال که قلم به دست گرفته مشغول تحریر این جملات ناقص و خسته کننده می پردازم درست 86 سال بهار زندگی خود را پشت سر گذاشته ام و از کوچکی محیط و ناملایمات بوجود آمده که هیچ بر اوهام نمی گنجید که سخت متالم و ناراحت می باشم ولی چاره نیست باید سوخت و ساخت رفیق شفیق که نیست و دل بستن به صدق و صفای هم نوعان هم قابل اعتماد نمی باشد به طور کلی بدون اینکه از روی یادداشتهای از قبل تهیه شده و چکنویسی و پاک نویسی کرده باشم نه بالله العلی العظیم بالبدیهه دارم آنچه را که از گذشته می گذرد به تصویر می کشم و یقین دارم که خالی از نقص و اشکال نخواهد بود دوستان به سلامت رحمت مطلق حق بر صاحبان حق و راهیان حق و حق گویان و حق پویان و حق طلبان عالم . یاهو یا مدد طلب عفو و اغماض دارد بنده حقیر حاج حبیب الله شاپوری گرگری مورخ 3/1/84 این شما و این به یادمانده هایم .تعبیر و تحلیل و اظهار نظر ها بسته بنظر خوانندگان میباشد .
از جریانات و اتفاقات مهمی که از این سالها اتفاق افتاده گر چه به فراخور اطلاعاتم در پیامدی همین یادنامه شرح داده شده است جهت مزید استحضار و فهرست وار به شرح ذیل اشاره می شود :
1- مسلماً تا آخر سال 1304 شمسی از مدرسه دولتی در این منطقه خبری نبود با اقدامات بعمل آمده از طرف اهالی منطقه خصوصاً اهالی علمدار گرگر سابق از مهر ماه سال 1305 مجوز دایر شدن سه باب مدرسه چهار کلاسه ابتدایی در گرگر و علمدار و جلفا صادر و دایر گردید که با فعالیت و تقاضای اهالی از مهر ماه سال 1314 مجوز تاسیس کلاسهای 5 و 6 در هر سه محل فوق صادر و دایر شد و به همت و تقاضای اهالی علمدار سیکل اول متوسطه در علمدار از سال 1317 افتتاح و اولین دبیر اعزامی فردی بود بنام آقای محبت دوست .
2- از آذر ماه سال 1307 برابر تصمیم مقامات عالیه صدور ورقه ی شناسنامه که در برگیرنده هویت اشخاص باشد در این منطقه عملی شد
3- بنا به تقاضای اهالی علمدار اولین تشکیلات امنیتی و انتظامی بنام کمیساریای علمدار گرگر در آخر سال 1312 تاسیس و علمدار گرگر بعنوان شهر واحد زیر چتر حمایتی و استحفاظی و قضایی کمیساریا در آمدو از حالت روستایی به شهری تبدیل شد البته در بادی امر به علت قلت تعداد سکنه تنهاعلمدار (که از جهار هزار نفر کم بود ) و قانوناًً اطلاق شهر نمی توانست باشد مجوز دایر شدن کمیساریا بشود لذا با توجه به فاصله خیلی نزدیک دو قصبه بنام شهر واحد منظور و تعداد جمعیتی به حد نصاب قانونی رسید از اسفند سال 1312 کمیساریا در محل ساختمان استیجاری در داخل علمدار شروع به کار کرد اولین مسئول کمیساریا بنام نایب اسماعیل خان تبریزی بودند و با این عمل بساط کدخدایی از علمدار برچیده شد ولی با اینکه گرگر هم جزء شهر واحد علمدار گرگر بود ولی دارای کدخدا بود .
بو یازی منیم خاطره لریمین بیر گوشه سی دی (گرگری)
بیزیم محلله نین میدان طرفینن گلنده،(میدان قیامنان علمدارا طرف) لاپ اوولی چشمه ئیدی ،چشمه نین سویونان حماما دا ایشلدردیلر . چشمه نین قاباقوندا بیر بویوک گؤل (حؤ ووزکیمین) واریدی کی چشمه نین سویی اؤرا ییغیشاردی ، گؤولدنده سورا لؤهوممبه ئیدی کی اورادان سوئی آچوب باغلارا آپاراردولار.ایندی بو دئدیغیم یرلر پاساز ، تالار ،بانک ،کلینیک و توکان بازار اؤلوبدی . ( گؤلباشی بیزیم گئزیب دولانماخ و اوشاقلارونان اوردا چیمیب و اؤیناماخ یریمیزیدی "بیر طرفده بیز چیمه ردیخ ، برطرفینه ده جاموشلاری سالاردولار ) ، محلله نین آروادلارو و قیزلارودا آخشامباشلاری اورا ییغیشیب دانوشوب ، دئیب ، گولردیلر ...) لؤهومبه نین شمال طرفینده سو ایکی یره بؤلونردی ، بیری بیزیم حیاطلارا طرف گه لردی ، بیریسی ده گون باتان طرفده کی باغ باغاتا گئده ریدی.بیزیم محلله خیاوانی وورماموشدان قاباخ همان علمدار گرگر یؤلویودی ، بیزیم ائویمیز گرگر طرفینن آخر حیاطودی ، چشمه دن بیزیم محلله یه طرف هاموسونا حاج احمد محله سی دئیردیلر ، کی ایندیده آز چوخ قدیم آداملار بو کلمه نی ایشله ده لر .
بو سوزلری یازماخدان ایستدیم بیز یاشادوقوموز یری بیر آزدا اؤلسا تصور ائده سیز .
لؤهومبه ده ن گون باتان طرفه گئدن محلله بیر اوزون کوچه دی کی ایندی ده قدیم فورماسوندا قالوبدی ، البته ساختمانلار تازالاشوب ، تازا اولر دوزه لیب ، تازا آداملار اؤردا ساکن اؤلوب ، آمما قدیم اِولرده نده قالان وار ، محلله نین فورماسی قدیمکی کیمین قالور ، نه یه بوسوزلری یازورام ، ایندی دئییم.
محلله نین آخری اریک باغلاریئیدی کی اول باغدادا بیر اریک کرخاناسی وارودی و .....
او محلله نین وسطلرینده بیر بؤیو آلچاق ، نازیک بدن ، (اولاردانکی دیه لر بورنون توتسان جانی چیخار) بیر یاشلی خانوموارودی ، ایندیده نوه نتیجه لری اؤردا اؤتورولار ، بویوک اؤغلودا ، دوزدی کی قؤجالوبدی آمما شوکر اولسون آللاها ساغ سالاماتدی . اؤخانوما بیز آمنه خالا دیه ردیک .
بیزیم طایفانون خانوملاری (دَیمه دوشریدیلر، "نازک نارنجی" ) اؤزلری چوخ ایشله مزیدیلر و هر نه بیر آز چتین ایشلری اؤلسائیدی ، یوللاردولار آمنه نین دالونجا ، رحمتلیک آمنه خالا بیزیم محله نین آروادلارونون آچارفارانسه سیئیدی ، پالتارلارون یوواردی ، شام ناهارلارونا یتیشردی ، ... حتی بزک ، دوزکلرینی ده آمنه خالا میزانلاردی .
ایندی بو آروادلاری گؤرنده بولمورم نی یه بیزیم طایفانون آروادلاری و رحمتلیک آمنه خالا یادوما دوشور . اؤ رحمتلیک چؤخ ایشله دی و آز قازاندی ، آما اوشاقلارونی بؤیودی و بویا باشا یتیردی .
ددیم اؤ چالوشقان آنادان بیر یاد ایله ییم . هامی آددی سانلی آداملاردان یازور ، قؤی منده بو کارکاسوب و ایتگین آداملاردان یازوم . شهریارومون سؤزویونن قورتاروم
منيم آتام سفره لى بير کيشييدى
ائل اليندن توتماق اوْنون ايشييدى
گؤزللرين آخرهقالميشييدى
اوْننان سوْرا دؤنرگه لر دؤنوْبلر
محبّتين چيراخلارى سؤنوْبلر