اجازه بدهید در اینجا یک رسم دیگری را یاد آوری نمایم که هنوز هم ادامه دارد ،در آخر همه این نشست و برخاست های زنانه در جریان عروسی پایان کار با رقص و پایکوبی خانم ها و در نهایت با رقص عروس خانم پایان می یابد
عروسی توسجی چیخان هم در آن زمان که روستا وسعت زیادی نداشت و جمعت آن کمتر بود ، همه اهل روستا به عروسی دعوت می شدند . ...
و عروسی معمولی هم همان است که شرح میدهیم .
لازم است نکته مهمی را که در شروع مطلب عروسی ، بعلت فرامشی از قلم انداخته ام را در این جا توضیح دهم .
قبل از هر اقدامی ، وقتی تصمیم به صحبت و الچیلیک گرفته می شد ، مادر یا یکی از افراد مسن خیلی نزدیک فامیل به یک روحانی و یا فرد قرآن خوان و متدین روستا میرفت و از روحانی میخواست که جهت یک امر خیر مهمی استخاره بکند و در حقیقت با قرآن صلاح مشورتی بنماید و روحانی نیز با مراجعه به قرآن ، خوب یا بد بودن موضوع را به فرد می گفت . اگر نتیجه استخاره بد بود ،موضوع به فراموشی سپرده می شد ولی اگر خوب بود ، روند خواستگار و ....شروع می شد .
گویا در زمانهای خیلی دور برای عروسی هفت شبانه روز مجلس جشن و سرور تدارک می دیدند ولی از آنزمانی که من بیاد دارم این جریان سه روز ادامه می یافت و سازندگان محلی از عصر روز اول در میدان روستا که نزدیک خانه پسر قرار داشت با دهل و سورنا و بالابان شروع جشن را اعلام میکردند و تا تاریک شدن هوا در آنجا میزدند و معمولاً جوانان روستا با هم کشتی میگرفتند شروع عروسی را معمولاً طوری تنظیم میکردند که با یکی از اعیاد مهم اسلامی مانند غدیر و نیمه شعبان و یا ولادت یکی از معصومین همزمان باشد (که به آن ساعت خوش می گفتند . ) ولی اگر اینگونه مناسبتی نبود از عصر روز سه شنبه شروع میکردند و تا آوردن عروس به خانه این بزن وبکوب ادامه پیدا میکرد .بزن و بکوب اصلی از شب چهارشنبه شروع می شد ، که آن را شب حنا بندان (حنا گئجه سی) میگفتند . البته روز دوم صبح وعصر بزن وبکوب در میدان روستا ادامه داشت .
در اینجا میخواهم از یک رسم در کشتی عروسی روستایمان که درعروسی ها درمیدان روستا انجام می شد برایتان بنویسم . در هر روستا معمولاً کشتی گیر های قدری بودند که مشهور بودند و در عروسی ها معمولاً کسی حریف آنها نمی شد . کشتی گیر ها ، با حرکات خاصی روبروی هم قرار میگرفتند و با رعایت قواعد کشتی با هم کشتی میگرفتند و این کشتی با بلند کردن و بکول گرفتن طرف مقابل تمام میشد و کسی پاهایش از زمین کنده شد و به روی کول طرف مقابل رفت بازنده است . کشتی به همین ترتیب بین دو نفر بعدی ادامه می یافت و نزدیکی ها تاریکی هوا یکی از نزدیکان داماد معمولاً براد ر و یا یکی از نزدیکان مهم داماد با پهلوان روستا یک کشتی نمادین میگرفتند و پهلوان ایشان را بالای کول خود میبرده و برای گرفتن انعم به مقابل پدر داماد می آورد و انعامی میگرفت و اورا زمین میگذاشت . حتی در بعضی مواقع اورا به خانهداماد می برده و از مادر داماد نیز پول یا چوراب یا چیزی در این حدود بعنوان انعام میگرفت .
شب بعد از شام بزن و بکوب با شدت بیشتری ادامه پیدا میکرد و جوانان تک تک و یا دسته جمعی به رقص و پایکوبی میپرداختند.
حنا گئجه سی:
در شب حنا بندان ( حنا گئجه سی ) بعد از اینکه تا پاسی از شب در خانه داماد رقص و پایکوبی کردند با همان تشکیلات به همراه عده ای از زنان خانه به طرف خانه عروس راه می افتاددند و در راه نیز در حالیکه صدای ساز و دهل همه جارا گرفته بود رقصکنان و آواز خوانان خانمها از جلو و مردان پشت سر آنها به خانه عروس میرفتند . در خانه عروس نیز نردها در حیاط و خانمها در داخل خانه رقص و پایکوبی میکردند . تا یادم نرفته بگویم که هرکس در وسط می رقصد از داماد و اطرافیانش پولی بعنوان شاباش(هگاباش ) میگیرد که این پولها را در نهایت به دهلچی و همراهانش میدهند و از این راه هزینه آنها تامین می شد . این بزن و بکوب ادامه می یافت تا در نهایت داماد را به داخل خانه دعوت میکردند و عروس در مقابل داماد می رقصد و شاباش قابل توجهی از داماد و اطرافیانش میگیرد . در این جریان فقط نزدیکان محرم داماد مثل برادر و .. میتوانند حضور داشته باشند . گاهی وقتها دفعه اول که به خانه عروس می آمدند داماد را نمی آوردند . داماد بعداً به همراه خانمها که با دایره میزدند و می خواندند به خانه عروس می رفتند .
رسم بود که در این رقص و پایکوبی داماد خواهر و سایر محارم خودش و عروس خانم را هم به رقصیدن دعوت میکرد و به هرکدام شاباشی میداد .
این را هم بنویسم که وقتی خانمها وارد حیاط عروس خان میشدند دسته جمعی آوازی را میخواندند : به این صورت که :
آل آلماغا گلمیشیخ ، شال آلماغا گلمیشیخ ، اوغلانون آدامویوخ ، گلینی آپارماغا گلمیشیخ .
خانمهای طرف عروس خانم هم دسته جمعی جواب می دادند :
آل آلماغون وقتی دئیر ، شال آلماقون وقتی دئیر ،ایلشین بیر چای ایچین ، آپارماغین وقتی دویر .
بعد از بزن و بکوب به خانه داماد برمیگشتند . با تشریفات خاصی غنچه حنا درست میکردند و با تشریفات خاصی به دستهای داماد حنا می بستند و دوباره با ساز و آواز غخنچه حنا رابرداشته به خانه عروس میبردن و به دستهای عروس خانم هم حنا می بستند . ( متاسفانه آوازی را که در این جریانا خانمها میخواندند فراموش کرده ام اگر کسی میداند بنویسد بعد به مجموعه اضافه میکنیم )
با اینکار شب حنا بندان تمام میشود و از صبح روز بعد دوباره این جریان ادامه پیدا میکرد تا به وقت شام .
در مهمانی شام طوی گئجه سی که معمولاً اصلی ترین شام این عروسی هم میباشد و کلیه هزینه آن بعهده خانواده داماد است ، مهمانان خانواده داماد و همچنین مردهای خانه عروس از قبیل پدر ، برادر ،عمو، دایی و یا هر کسی را که برای خانواده عروس مهم است دعوت میکنند . اصلاً قبلاً به خانواده عروس خبر میدهند و تعداد مهمانان آنها را هم به شام اضافه میکنند .
بعد از شام اطرافیان عروس خانم به خانه برمی گردند . و عروس را برای رفتن به خانه بخت آماده می کنند .تقریباً نزدیک به نیمه های شب عده ای از خانمها بهمراه برادر ویا یک از محارم داماد شادی کنان به خانه عروس میروند و وقتی وارد خانه عروس می شوند دوباره همان آواز (آل آلماغا گلمیشق شال .....) میخوانند که این دفعه دیگر خانمهای خانه عروس چیزی نمی گویند . خانمها داخل منزل می روند و عروس را تحویل میگیرند و برای آخرین بار پدر عروس خان را صدا میکنند تا به دختر توصیه های بکند ( خیر، دعا ) و پدر عروس خانم جلو می آید و حرفهایی از قبیل اینکه به شوهرت و به پدر و مادرش احترام بگذار و کاری نکن که آنها ناراحت بشوند . بدون اجازه آنها کاری انجام نده . بالباس سفید ممیروی به خانه بخت با لباس سفید هم باید از انجا بیرون بیایی . ...حرفهایی از این قبیل .
بعد برادر داماد برای بستن کمر عروس خانم می آید و با یک شال طی تشریفات خاصی کمر عروس خانم را می بندد . در موقع بستن کمر عروس خانم هم عده ای برای نمک مجلس حرفهایی میزنند ،مثلاً اینکه محکم ببند تا کمتر غذا بخورد .. از این حرفها .
بعد از این کار سند ازدواج را که محضر داده به خانواده عروس میدهند و عروس را تحویل میگیرند و چون روستا فاصله ها کم بود با پای پیاده و یا اسب ، که معمولاً در روستای آنروز ما با پای پیاده می بردند بطرف خانه داماد راه می افتند .وقتی عروس خانم می نشیند ،جریان خوش گلدین شروع می شود و اول پدر داماد داخل اتاق می آید و بعد گفتن خوش گلدین پول یا طلا به عروس خانم میدهد و بعد مادر داماد و بعد به ترتیب خواهران و برادران و دامادها و اقوام و دوستان و آشنایان هرکدام چیزی و یا پولی بعنوان خوش گلدین به عروس خانم میدهند و بعد از این مرحله همه اتاق و در نهایت عروسی را ترک میکنند و یکنفر خانم با تجربه که نسبتاً مسن هم هست از طرف مادر دختر در خانه داماد می ماند و بقیه خانه را ترک میکنند و بعد عروس را در اتاقی که مخصوص خودش میباشد هدایت میکنند و همه بیرون میروند و بعد داماد از پشت با پایین آمده و به اتاق پیش عروس خانم میرفت و در را می بست .
...... وبعد از مدتی دستمال سفیدی را که ....... به کسی که پشت در منتظر بوده میدهد و همه با شادی به خانه دیگری میروند و از سلامتی دختر اظهار خوشحالی و دستمال را به مادردختر میدهند و انعام میگیرند . صبح همان شب مادر عروس از روغن حیوانی وعسل و تخم مرغ محلی صبحانه (قویماخ ) درست میکند و به خانه دامادمیفرستد .همه که جمع شدند یکی از زنان فامیل قبل از هرچیز دسمالی را که شب عروسی به مادر عروس خانم داده بودند به همه نشان میدهد . بعد عروس خانم روی یک صندلی می نشیند و یکی از خانمها که راه و چاه را میداند با دوتا چوب روی سر عروس بصورت ضربدری قرار داده و این حرفها ...را تاجایی که یادم مانده می خواند :
گلین ، گلین قیز گلین ،
اَلی آیاقی دوز گلین ،
یئدی اؤغول ایسترم ،
سون بشیگین قیز ،گلین .
و اشعاری در این حال و هوا میخواند و در نهایت روسری عروس خانم را پسری پنج یا شش ساله که قبلاً به اوآموزش داده اند . برداشته و فرار میکند و بعد از گرفتن انعام از مادر پسر یا دختر آنرا روی درخت میوه ای می اندازد .
بعد با رقص و پایکوبی مختصری کلاً جریان عروسی و .... به پایان میرسد .
شما خواننده عزیز در هر کجای این نوشته ها کم و کسری مشاهده کردید لطفاًبرای تکمیل شدن این نوشته مرا در جریان قرار بدهید که ممنون خواهم بود . والسلام
--------------
بعلت فرارسیدن ایام سوگواری ماه محرم ، بزودی از مراسم این ایام ماتم در زمان قدیم تا آنجا که حافظه ام یاری میکند و من به چشم خود دیده ام برایتان خواهم نوشت و اگر شما هم یاریم کنید ممنونتان خواهم بود . یا علی ، به امید جمع آوری کلیه آداب و رسوم گذشته های دور
همانگونه که در بالا اشاره شد در همان روز ی که برای نشاندادن پارچه ها (کلاً وسایل خریداری شده) نزدیکان و فامیل و همسایگان را هم دعوت کرده اند و یا روز بعد با حضور تقریبا همان افراد ، مراسم پارچا بیشمه را شروع میکنند . معمولاً یکی از لباسهای عروس خانم را برای برش و الگو برداری انتخاب می کنند که اغلب چادر عروس را برای اینکار در نظر میگیرند . خیاط پارچه چادر را به سر عروس می اندازد و با قد عروس خانم میزان میکند و قیچی را برای بریدن چادر روی پارچه می گذارد ولی چادر را نمی برد و برای شیرینی بیشتر مجلس ، میگوید که قیچی نمی برد و با گفتن این حرف مادر داماد و سایر حاضرین هرکدام مبلغی را بعنوان هدیه به خیاط میدهند و معمولاً این پولها که مبلغ آن هم کم نمیشه برای اجرت خیاطی کفایت میکند . و خیاط هم که یکی از همسایگان یا فامیل میباشد برایگان لباسهای عروس خانم را آماده میکند . تا آماده شدن لباسهای عروس خانم صبر میکنند و به محض آماده شدن لباسها مراسم عروسی شروع میشود .
اجازه بدهید در اینجا یک رسم دیگری را یاد آوری نمایم که هنوز هم ادامه دارد ،در آخر همه این نشست و برخاست های زنانه در جریان عروسی پایان کار با رقص و پایکوبی خانم ها و در نهایت با رقص عروس خانم پایان می یابد
بعد از تمام شدن دوران آداخلی(نامزد) ، که مدت آن برای هر خانواده ای بسته به موقعیت و ضرورت ، زمان آن فرق میکند ، معمولاً در یک زمان مناسبزمان عروسی و بردن عروس به خانه بخت را برنامه ریزی و شروع می کنند . این مراسم در زمان قدیم که ما بیشتر از عروسی های آن دوران مینویسیم، بعلت اینکه اکثر روستائیان در آن زمان بکار کشاورزی و باغداری و دامداری مشغول بودند بعد از برداشت محصول صورت میگرفت و اغلب نزدیکی های رمضان و یا محرم و یا در اواخر پاییز به این مهم می پرداختند .
برای مراسم عروسی و تدارک مقدمات آن بزرگان دو خانواده ، یک شب در خانه یکی از طرفین به مشورت می پردازند و تمام قرار مدارها را بررسی و تنظیم می کنند .
خرید : خرید برای عروس خانم و آقا داماد در زمان قدیم که لباسهای آماده وجود نداشت و لباس های عروس و داماد توسط خیاط های محلی دوخته می شد ، بیشتر پارچه بود که آن را هم از پارچه فروشهای خود روستا (بزاز ) میخریدند و اگر در روستا بزازی نبود (تا آنجایی که من بیاد دارم گرگر و علمدار بزاز های زیادی بوده و اغلب خرید از خود محل انجام میگرفت .) به نزدیک ترین محلی که این کار امکان داشت می رفتند و خرید می کردند (مرحوم مادر من میگفت پارچه های عروسی من را پدر شوهرم از خوی خرید نموده بود و به این مسئله زیاد افتخار می کرد و گویا در آن زمان این حرکت از ارزش والایی برخوردار بود .) بهر حال خرید انجام می شدکه اغلب عبارت بود از زیور آلات طلا ،پارچه برای کت ، پیراهن ،دامن ،لباسهای زیر ،لوازم آرایش ، آینه( لازم به توضیح است که این آیینه که به آن آئینه بخت (بخت آیناسی) میگویند در پیش عروس و داماد و خانواده هایشان از ارزش والایی برخوردار بود و به آن آئینه بخت میگویند و اعتقاد دارند که اگر خدای نکرده بلایی سر آیینه بیاید و یا اتفاقی برای آیینه بیفتد بدین معنی است که عروس خوش بخت نمی شود . البته این مسئله بیشتر اعتقاد خرافی است و بهر حال این آینه هم از شیشه است و احتمال شکستن آن میرود .) و شمعدان و .... و در این خرید علاوه برعروس و داماد ، پدر داماد برای نزدیکان عروس خانم و خانواده خودش و همچنین برای کسی که رل الچی (خواستگار) را انجام داده هدایایی میخرند و خانواده دختر نیز برای پسر معمولاً کت وشلوار و ساعت و ........لوازم مورد نیاز دیگر پسر را می خرند . خانواده پسر پارچه ها و سایر لوازمی را که خریده اند ، با تشریفات خاصی به خانه عروس میبرند و . مادر عروس خانم نیز فامیل و همسایه ها را برای دیدن وسایل خریداری شده دعوت میکند . همه که جمع میشوند یک نفر از طرف خانواده داماد، تک تک وسایلی را که خریده اند به حضارنشان میدهد . و بعد به رقص و پایکوبی می پردازند . و در نهایت زمان پارچه بران (پارچا بیشمه ) را تعیین میکنند . که معمولاً در همان روز و یا روز بعد را برای این کار در نظر میگیرند
قند سیندیرما (شکستن کله قند )بعد از این جریانات وقتی تعیین میشد و یک شب بزرگان خانواده پسر برای تعیین مبلغ مهریه و سایر شرایط به خانه دختر میرفتند . در خانه عروس خانم بعد از گفتگوهای زیاد درباره مهرریه و صحبت های حواشی با تثبیت قول و قرار ها با صلوات و کف زدن به گفتگو ها پایان میدهند و برسم محلی ، کله قندی را که خانواده پسر بهمراه خود آورده اند از طرف یکی از نزدیکان داماد می شکند . البته این شستن تابع تشریفات خاصی است و با تفریح و بگو و بخند زیادی همراه میباشد . این قند کله ای کا با طرز زیبایی تزیین شده است باچکش قند شکنی که آنهم تزئین شده است کله قند از قند با یک ضربه محکم جدا میشود و با گرفتن انعام به مادر دختر تحویل داده میشود که بعد در مراسم عقد روی پارچه سفیدی که توسط دونفر روی عروس خانم گرفته میشود ساییده می شود . در این مراسم بعد از پیایان شکستن کله قند به همه چای شیرین می دهند و به خانواده پسر چای شیرین دورنگ میدهند که در مقابل مبلغی بعنوان انعام بعد از خوردن چای دورنگ داخل استکانها گذاشته میشود .....
بهر حال بعد از این کارمردها تمام شد و بیرون رفتند زنها وارد میدان میشند و مادر و خواهر و فامیلهای نزدیک پسر هرکدام انگشتر ، النگو، کردنبد و یا هدایایی در این حد به عروس میدهند و تا پاسی از شب به رقص و پایکوبی میپرداختند.
به این دختر خانم از این مرحله به بعد ( آداخلی قیز ) می گفتند . شهریار در حیدربابایه سلام می گوید :
بایرامودی گِئجه گوشی اؤخوردی
آداخلی قیز بیک جورابی تؤخوردی
هر کیم شالون بیر باجادان سؤخوردی
آی نه گوزه ل قایدادی شال ساللاماخ
بیک شالونا بایراملوقون باغلاماخ
از این مرحله به بعد پسر و دختر بصورت جسته و گریخته همدیگر را با حجب و حیا ی آمیخته با ترس و خجالت همدیگر را ملاقات می کردند و پسر هدایای کوچکیاز قبیل جوراب و شال و عطر و ...برای آداخلی خودش در ملاقاتها می دهد . این مدت یعنی دوران نامزدی بخصوص در آن دورانهای قدیم لذت بخش ترین دوران زندگی دختر و پسر بود و وقتی به پیری میرسنیدند و صاحب نوه و نتیجه می شدند هر کدام ماجرا ی دیدارهای خود را مثل قصه و داستان کتابها برای اطرافیان تعریف میکردند که حتما شما نیز شنیده اید.
در زمان آداخلی "نامزدی" ، خانواده داماد و عروس به بهانه های مختلف بخصوص در اعیادی مانند نوروز ،قربان ، چهارشنبه سوری ، چله و...... هدایائی از از طرف خود و فامیل نزدیک به دختر و برای دعروس خانم و خانواده اش مبرند و خانواده عروس خانم نیز متقابلاًبعنوان " پای یئری قویماق " هدایایی هرچند مختصر برای پسر و خانواده اش و کسانیکه هدایایی برای عروس فرستاده اند ، می برند .
البته استارت عروسی از این تاریخ زده می شد. مادر به همراه یک یا دونفر از زنهای فامیل نزدیک مجدداً به خانه دختر می رفتند و زمان برنامه شال اوزوک را تعیین میکردند . و یک عصر یا شب با تشریفات خاصی ، با بزن و بکوب مختصری شال را روی سر دختر و انگشتر را به دست دختر میکردند .
(در اینجا بهتر است از رسم دیگری برایتان بنویسم که بندرت اتفاق می افتاد و آن این بود که گاهی در عروسی ها ، که دختران به رقص و پایکوبی می پرداختند مادر پسرها که معمولاً قبلاً با خانواده دختر هماهنگ می شد شالی در هنگام بازی روی سر دختر مشخص می انداخت و این به معنی آن بود که این دختر را به پسرش نشان میکرد و دیگر کسی به خواستگاری آن دختر نمی رفت و او مال پسر خانواده صاحب شال بود . تا رسماً سایر مراسم بجای آورده شود . اینکار در موقعیتهای دیگر عروسی نیز ممکن بود انجام شود )
حيدربابا ، قورى گؤلوْن قازلارى
گديکلرين سازاخ چالان سازلارى
کَت کؤشنين پاييزلارى ، يازلارى
بير سينما پرده سى دير گؤزوْمده
تک اوْتوروب ، سئير ائده رم اؤزوْمده
مرحوم حاج میرعباس عمرانی گرگری فرزند مرحوم سیّد آقا که از سادات جلیله و ارجمند گرگر و برادرزاده مرحوم آقای حاج سیّد حسین عمرانی گرگری میباشد .حجت الاسلام مرحوم آقای سید حسین عمرانی گرگری ( یکی از روحانیون دانسشمند منطقه و گرگر بودند که در فرصتی مناسب در باره ایشان خواهم نوشت .مرحوم میر جواد عمرانی ، روحش شاد قرار بود عکس و مطالبی درباره ایشان به اینجانب بدهند که اجل مهلتشان نداد و به سرای باقی شتافتند .)
تقبّل کل هزینه احداثی مسجد جامع واقع در میدان امام حسین (ع) گرگر توسط ایشان یعنی حاج عباس عمرانی گرگری انجام گرفت .یکی از کارهای ارزشمند ایشان است بدیهی است خدمات ایشان در رابطه با تخریب و تجدید بنای مسجد مزبور فوق العاده حائز اهمیت می باشد . تخریب مسجد جامع قبلی و تجدید بنای آن با عظمتی وصف ناپذیر با هزینه نزدیک به هشتاد میلیون تومان آن زمان با آنهمه ساختار و عظمت و گنبد و مناره های مربوطه که می توان گفت در شهرستان جلفا و مرند از نظر اهل فن منحصر به فرد می باشد و برای اینکه احیاناً جهت تکمیل جزئی ، هزینه های بعدی نیز برابر وصیّتی که نمودند از ثلث ما ترک خود منظور وتاکید بر انجام آن نمودند بدیهی است ساختمان مزبور دو اشکوبه و با اصول مهندسی و معماری روز انجام یافته شک نیست یاد و نام و روح شریف این فرد مومن در پرتو فرمان مبارک "الهی انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر ابد الآباد دائم السنوات " ورد و ذکر آیندگان و در دفتر باقیات صالحات الهی ثبت و ضبط خواهد بود از محضر عالی و متعالی خدای سبحان مسئلت داریم که روح پاک و مطهر این شادروان را قرین ارواح طاهره ، اجداد ماجدش فرماید .
وقتی این سطور رامی نویسم نزدیک به شصت سال از عمر خود را سپری کرده ام ، اما هنوز هروقت فرصتی پیش می آید و به گذشته های دور برمی گردم ، به این نتیجه میرسم که روزگار کودکی پر خاطره ترین و لذت بخش ترین روزهای زندگی من است (خاطره آن روزگاران .آنزمان ها که حرفها از دل بر می آمد و لاجرم بر دل نیز می نشست و ما جرا های عروسی و عزای روستای آن روزگاران ما هردو به نوعی موجبات انبساط خاطر مارا فراهم می کرد و بقول شهریار شیرین سخن :
حيدربابا ، بولاخلارين يارپيزى
بوْستانلارين گوْل بَسَرى ، قارپيزى
چرچيلرين آغ ناباتى ، ساققيزى
ايندى ده وار داماغيمدا ، داد وئرر
ايتگين گئدن گوْنلريمدن ياد وئرر
بگذارید از عروسی هایمان در آن روزگاران بنویسم که لذت شاد بودن و شاد زیستن را برای مردمی که هیچ وسیله سرگرمی نداشتند ، به ارمغان می آورد .
آن زمان ها معمولاً دختر و پسر همدیگر را آنگونه که باید و شاید نمی شناختند و یا شناختی از دو ر یا در حد صحبت بزرگان خانه از فرد مورد بحث داشتند . بزرگترها (پدر و مادر و اگر زنده بودند پدر بزرگها و مادر بزرگها با مشورت و همفکری یکدیگر ،دختری را برای پسر خودشان نشان میکردند و چون در روستا ، همه از بود و نبود هم آگاهی داشتند یک روز عصر و یا شب ، مادر یا خاله ویا عمه ی پسر به خانه دختر می رفتند ( معمولاًدونفر از فامیلهای بسیار صمیمیو مورد اعتماد خانواده ) و بعد از صحبت های متفرقه ، مسئله را مطرح میکردند و مادر دختر به آنها می فهماند که باید با پدر دختر حرف بزند و جواب او بلی یا خیر مسئله را روشن میکرد . مادر دختر شب مسئله را بطور خصوصی با پدر خانواده در میان می گذاشت و در صورت موافقت ایشان ، به خانواده پسر که روز بعد برای گرفتن جواب مراجعه میکردند موافقتشان را اعلام میکردند . و الچی های پسر با شادی و سرور به خانه بر می گشتند و با اعلام موافقت خانواده دختر ، از پدر و مادر پسر مژدگانی ( معمولا در موقع خرید برای دختر یک چادریا هدیه ای در این حدود ، برای این خانم که سمت اِلچی را داشت میخریدند )میگرفت .
نحوه بازي (هفت سنگپس از يارگيري و تشكيل دو تيم به روشهاي معمول براي تيم آغازگر بازي قرعه كشي بعملميآيد. و سنگها را كه تعداد آنها هفت قطعه ميباشد بر روي هم ميگذارند و افرادي كه آغازگر بازي درخط شروع بازي ميايستند و يك نفر توپ را بطرف سنگها نشانه گيري مينمايد چنانچه به هدف اصابتكند سنگها بر روي زمين ميريزد و افراد آن تيم پراكنده ميشوند و بازيكنان تيم مقابل به تعقيب افرادآغازگري بازي ميپردازند و افراد آن تيم ( بازي) هر كدام سعي و تلاش مينمايند دوباره سنگها را بر روي هم بچينند اگر به يكي از افراد تيم توپ اصابت نمود از بازي خارج ميشود و بدينترتيب ساير افراد تيم سعي ميكنند بازي را سريعتر به پيش ببرند