ختنه سواران تركيبي است از دو كلمه ختنه و سوران به معني جشني كه
براي سنت ختنه كردن بر پا مي شود.ختنه بريدگي غلاف سر آلت تناسلي پسران است و از نشانه هاي مسلماني است.
در قدیم این جشن مانند جشن عروسی برپا میشد و به اسم سنت طؤیی معروف بود . امروزه بارواج علم پزشکی و گرفتاریهای زندگی جشنی به این عنوان دیگر درحال فراموش شدن است ولی در آنسوی مرز هنوز در نخجوان و اطراف آن گرچه ختنه کردن با روش های پزشکی صورت میگیرد ولی جشن سنت با شکوه زیادی برپا می شود . در زمان قدیم در گرگر نیز این جشن از اهمیت ویژه ای برخوردار بود چند روز مانده به مراسم ختنه یک نفر از نزدیکان را بعنوان کیوره ( کسی که در موقع ختنه پسر را محکم در بین دو دستهایش میگرفت ) و دلاک ( کسی که ختنه را انجام میداد که در گرگر معمولاً سلمانی محل بود ) عمل ختنه را انجام میداد . کیوره رل و اهمیت مهمی در اینده پسر ایفا میکرد و در حقیقت بعنوان پدر معنوی پسر شناخته میشد . بعد از عمل ختنه پسر را در یک رختخوابی در خانه میخواباندند البته پرچه سفیدی را مانند دامن زنانه به کودک می پوشاندند و فامیل دور او جمع شده و به جشن و سرور می پرداختند . رسم بود که تا چند روز (معمولا ده روز ) به دیدن پسر می آیند و برایش کادو های مختلفی می آورند که در زمان قدیم بیشتر پول یا از خوردنی های تولید محلی بود . . بنظرم به کیوره نیز کادویی از طرف پدر کودک داده میشد .
از نظر اسلام ختنه اهمیت والایی دارد و هرمسلمانی حتما باید ختنه بشود البته مسمان ذکور . در بعضی از کشورها مانند افغانستان و کردستان این عمل بر روی دختران نیز انجام میگیرد که از نظر پزشکی هم این عمل صحیح نمی باشد . کاش این مراسم ( سنت طؤیی ) بصورت نمادین با هزینه های کمتر انجام بشود و این رسم زیبا به فراموشی سپرده نشود .
اگر برای تکمیل این نوشته چیزی بنظرتان میرسد کامنت بگذارید تا آینگونه آداب و روسوم را حداقل در لابلای صفحات اینترنتی نگه بداریم تا فرزندان ما و نسلهای آینده بدانند که ما برای شاد زیستن و با هم بودن ،چه بهانه های خوبی داشتیم
عيد قربان (اضحي)
عيد قربان يكي از اعياد بزرگ و مهم مسلمانان جهان به شمار ميرود. در ميان تركان (قربان بايرامي) معروف شده است در روز دهم ذيحجه هر سال مردم گوسفند را براي قرباني كردن انتخاب ميكردند. وچشمهاي قرباني را سورمه ميكشيدند و به پيشاني آن آيينه كوچكي ميآويختند و به گردن و گوشهايشدستمال ابريشم رنگارنگ ميبستند. و با اين مراسم با شكوه به قربانگاه ميآورند،پس از خوراندن آب وخواندن دعا قرباني آن گوسفند را ذبح ميكردند. اما امروزه اين مراسم بدون انجام تشريفاتي صورت ميگيرد.
از مراسم ديگر اين روز، براي دختران نامزد گوسفندي از طرف خانواده داماد فرستاده ميشود. برای این منظور گوسفندی را با بستن دسمالهای رنگی به گردن و شاخ ها و رنگ کردن پشت و آویزان کردن آیینه از وسط پیشانی تزیین می کنند و همراه با هدایایی برای عروس با تشریفات خاصی راهی خانه عروس خانم می نمایند . و کسی که گوسفند را آورده با گرفتن هدیه ای آنرا تحویل میدهد بعد مادر عروس از تمام فامیل و دوستان و آشنایان و همسایگان برای دیدن ( قربان پایی ) دعوت میکند و آنها جمع میشوند وبعد از دین به جشن وسرور می پردازند و خوردنی هایی که همراه هدایا ارسال شده میل می نمایند.
نوع ديگر قرباني كردن در اين بخش قرباني نذري ميباشد كه مردم پس از برآورده شدن نيازشان ذبحمينمايند و گوشت آن را در بين مردم تقسيم مينمايند .
بريدن ناف نوزاد
همين كه نوزاد بدنيا آمد ماما ناف او را ميبرد بعد نوزاد را با آب ميشويند و دفعه آخر گلاب به آب ميريزند تا بچه معطر و خوشبو شود. بنابه عادت معمول و بخصوص كه دفعه اول زايمان زن باشد نزديكان زائو هر كس به قدر توانايي خود پولي به ماما به عنوان ناف بران ميدهند. پس از آنكه نوزاد را دربستر خواباندند در بعضي جاها موسوم است آتش روشن ميكنند تا اجنه و شياطين از نوزاد و زائو دورباشد و به آنها صدمه وارد نكند. بالاي سر نوزاد قند و مقداري نان ميگذارند تا در آينده گفتارش شيرين وثروتي زياد و عمرش طولاني و پربركت باشد. اولين بار قند داغ يا شكر و كره را بهم مخلوط كرده و بهنوزاد ميدهند.
نامگذاري
پس از گذشت نه روز از تولد كودك از خويشان نزديك دعوت ميشود تا در مراسم نامگذاری نوزاد شركت كنند. پس از خوردن چاي و شيريني و ميوه با خوشي و شادي مراسم نامگذاري انجام ميشود. پساز اينكه اسم تعيين گرديد ماما به گوش نوزاد بعد از اذان و اقامه اسم آنتخابی را ميخواند بعد نوزاد را به نفر سمت راستخودش ميدهد و آن هم به نفر بعدي تا بهمين ترتيب نوزاد دست به دست ميگردد تا به دست نفر اولي برسد در مراسم نامگذاري بخصوص كه اگر اولين زايمان زن باشد هركس بقدر توانايي خود براي مادر ونوزادش هديه مناسب ميآورند که معمولاً در زمانهای سابق تخم مرغ محلی یا عسل و روغن حیوانی و ...بود
دندان درآوردن بچه
در گرگر بمحض مشاهده اولين دندان شيري كودكان خويش (ديش هديگي) ميپزند . "این رسم هنوز فراموش نشده ولی متاسفانه با ریخت و پاشهای زیادی همراه گردیده است ". مواد آن مخلوط گندم و نخود و شير ميباشد. معتقدند اگر ديش هديگي را به موقع بپزند دندانهاي بعدي به آسانيبيرون آمده و سفت و محكم ميشوند . و پس از آماده كردن و پختن آن هر يك جهت اطلاع فاميل وهمسايگاندیش هدیگی رابين آنها تقسيم ميكنند. آنها نيز در عوض يك جفت جوراب و پارچه و...براي بچه هديه ميكنند. زيرا معتقدند كه خالي برگرداندن ظرف ديش هديگي كار خوبي نيست اگر كودكي اوليندندان شيري خود را از قسمت فك بالا در آورد در اينصورت بايد پدرش قرباني ذبح كند و آن هم بستگيبه قدرت مالي خانواده دارد.
مردم منطقه در قديمالايام عقايد و اعتقادات مختلفي داشتند. مخصوصاً زنان نسبت به اين موضوع از خود بيشتر حساسيت نشان ميدادند .
در فصل بهار وقتي باران بحد كافي نمی بارید و زمينيان شامل حالرحمت خداوندی قرار نمی گرفتند ، عقیده داشتند افراد پاك و مومن به درگاه خداوند دعا بكنند وازخداوند بخواهند كه رحمت خويش را بر زمين نازل فرماید ، مردم به مسجد می رفتند و دعا میکردند .
همچنينیک علم به دست سیدی میدادند و اورا جلوتر به صحرا می فرستاندند ( من شنیدم به صورت نمادین کتک هم میزدند .) و عده ای هم به مسجد محل رفته دعا میکردند تا شاید خداوند به خاطر احترامی که سید داشته رحمتش (باران ) را به زمین نازل میکرد . همچنين بچهها يك كاسه در دستگرفته و با قاشق در حاليكه به كاسه ميزنند و در كوچهها راه ميافتند و اين شعرها را ميخوانند.
نرگس خاتون نه ايستير الله دان ياغيش ايستير
الي قولي وار اولسون بيرجه قاشوق سو ايستير
در خانه ها را ميزدند و از صاحب خانه وسايليرا که براي پخت و پز آش نذري لازم بود می گرفتند وهر كس بنابه قدرت مالي خويش در اين راه كمك ميکرد. بعد زنان در يك محله كه مناسب باشد جمع ميشدند و بساط پخت و پز را راه می انداختند و آش می پختند و به هر كس كاسهاي می دادند و از اومي خواستند كه قبل از خوردن برای بارش باران به درگاه خداوند دعا بکند .
و يا سيدی را به زير ناودان ميبرند ( آن ناودان های قدیم که در زمستان قندیلهای یخ از آنها تا زمین آویزان می شد .) تا دعا كند و ظرفي را پر از آب كرده و از ناودان به پايين بر روی سر سید می ریختند و عقیده داشتند که حتما ً باران میبارد .
بعضی از عقاید مردم که هنوز نیز کم و بیش در بین مردم اکثراً سالمندان مورد احترام است و به آن عمل میکنند :
مردم عقیده داشتند و .. كه هنگام رعدوبرق نبايد زير درخت گردو خوابيد.
و نيز نشستن در زيردرخت بيد مورد توجه عموم مردم است.
مردم اين محل به هيچ وجه از چوب درخت توت استفاده نميكنند. و اگر بنابه عللي درخت توت را قطع می کردندد معتقدبودند( الان هم در میان بعضی ها اینطور است ) كه بايد چوب آن را به مسجد و يا سيد داد. به همين علت تا دهه قبل درختان تنومند توت در حياط عدهاي زيادي از اهالي به چشم ميخورد.
عده ديگر معتقدند كه چون در قديم مردم به پرورش كرم ابريشم مشغول بودند و غذاي كرم ابريشم نيزبرگ درخت توت است ، پس با بريدن درخت توت غذاي براي كرم ابريشم يافت نميشد. به همين علتاهالي نسبت به درخت توت حساس بودند.
عقيده بر اين است زن حامله نبايد در خسوف وكسوف از اتاق بيرون بيايد و نگاه كند. در اين هنگام اگر به بیرون بیاید ونگاه بکند ، دستش را به هر كجاي شكمش كه بگذارد اثر دستش بعد از تولد بچه به صورت خال قهوه ای مایل به قرمز درقسمت بدن بچه نمايانو برای همیشه دیه می شود .
در زمان قديم اگر نوعروس نتواند در خانه بماندبهر دلیلی يا داماد نتواند نوعروس راتحمل بکند بايد هر كدام از طرفين را درمان بكنند، و روش آن این است كه فرد نامبرده را همراه با مادر وخواهر و برادر و نزديكانش در شب تاريكي به قبرستان ميبرند و بر سر قبر سيد بزرگ حمامش ميکردند تانسبت به همسرش محبت پيدا بكند.
گويند اگر مردي نسبت به اهل خانوادهاش مهربان نباشدد عاي محبت (محبت دعاسي) براي وي نوشته و آن را در خانهاش پنهان ميکردند تا فرد در جايي به جز درخانه خود قرار نگيرد.
از این نوع اعتقادات بیشمار است . بمرور مینویسم شما هم اگر کمکم کنید این آداب رسوم و اعتقادات را جمع آوری میکنیم .
پرفسور حمزه گنجی
در این پست شما را با استاد بزر گـــــــــــواری آشنا میکنم که در دوران دبیرستان دبیر ریاضی اینجانب بودند و امروز وجودشان افتخاری است برای منطقه و ایران عزیز. برایشان از خداوند بزرگ طول عمر با عزت و برکت آرزو مینمایم
دکتر حمزه گنجی به سال ۱۳۲۱ شمسی در هادیشهر (گرگر) بخش مرکزی شهرستان جلفا دیده به جهان گشود . تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در زادگاه خود و تبریز به پایان رســــــــاند . در سال ۱۳۴۰ کار معلمی را آغاز کرد . همراه با کار ، به تحصیلات دانشــــــــگاهی پرداخت . مدرک لیسانس را به سال ۱۳۴۸از دانشگاه تبریز و مدرک فوق لیسانس را به سال ۱۳۵۱ از دانشگاه تهران اخذ نمود . برای ادامه تـــــــــحصیل به کشور فرانسه رفت . دکترای روان شناسی را به سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴ ) از دانشگاه پل والری شهر مونت پلیه در یافت کرد . پس از مراجـــعت به ایران ، به دانشگاه ابوریحان بیرونی منتقل شد . درجات استـــاد یاری و دانشیاری را پشت سر گذاشت و در تاریخ ۲۹/۸/۱۳۷۳ با داشتن دوازده عنوان کتاب و بیست و چهار عنوان مقاله به درجه استادی رسید . به تاریخ ۱۵/۱۱/۱۳۷۳ باز نشسته شد . تعداد تالیفات ایشان متجاوز از بیست و دو عنوان کتاب و سی عنوان مقاله است .
از کتاب روانشناسی عمومی استاد خاطره ای را در اینجا می آورم و آرزو میکنم زندگی استاد سر مشقی باشد برای جوانان این شهرستان . جوانان عزیزبدانند که با داشتن حد اقل امکانات نیز میشود گامهای بزرگی در زندگی برداشت . ( نیتین هارا مقصدین اؤرا ) یا این شعر که :
همت بلند دار که مردان روزگار با همت بلند بجائی رسیده اند
یک خاطره از کتاب روانشناسی استاد ...
یومورتاسی تَس گَلَن تؤیوخ کیمین دی ..
یومودامادی کی هچ ، فالانی دا ایشدی .....
چیل تویوخ بَرک یوموتد دار ....
ایکی سارولی یومود دویور ....
وقتسیز خروس تکین بانلایور ....
خروس تکین دیه دیه دویوشور..
چیل دئمئین چیلی یی دوشر ...
بویولکی جوجه لر بیلدیرکی جوجه لَره جوری جوری
اؤرگئدیر ...
همسایه نین تؤیوقی غازدی ....
آج تؤیوخ یاتار دیندَگینده داری گؤرَر..
تویوقی بیر خالوار بوغدانوندا ایچینه سالاسان ، گینه
ده اِشینماقیندان اَل چکمَز
رفتم اندر شهر گرگر ارمغان آورده ام...
از دیار مهربانانم نشان آورده ام
می رسد تاریخ گرگرقبل از زرتشتیان...
معبد زرتشت راشاهدبرآن آورده ام
بود قوم گرگری درساحل رود ارس...
حکمران بر اوردوباد و نخجوان آورده ام
گشتم ایران راندیدم همچو خاک گرگری...
باب اثبات سخن کوه نشان آورده ام
باب جنت کان غیرت مردم روشن ضمیر...
نیست درحرفم ریاهرچه بودوهست همان آورده ام
باغ رضوان را اگر خواهی همان استان بود...
ازسر کوه نشان جام جهان آورده ام
شهر گرگر همچوشمع سوزدچوانوارسهیل...
ازشهامت های انسانها زبان آورده ام
شاپوری گرگری وناظری گرگری...
بهرفرهنگ وادب عاقل کسان آورده ام
برمدارس پانهی مکتب سرای استان بود...
درس علم ومعرفت را هم زمان آورده ام
عشق قران حب یزدان مهر دین درخونشان...
آشکاراست این سخن کی من نهان آورده ام
علم وصنعت معرفت درخون خلق آزریست...
این سخن ازقلب مردم من عیان آورده ام
مکتب اش قرآن ودینش هست اسلام گرگری
حق هو گو یاعلی را بر زبان آورده ام
موسسه قرضالحسنه جوانان خیّر به همت مدیرعامل کنونی موسسهی جوانان خیّر، مهندس رحیم قاسمی و با نام صندوق قرضالحسنه جوانان خیّر مرند کار خود را در شهرستان مرند آغاز نمود و با اخذ پروانهی مجوز فعالیت از اطلاعات نیروی انتظامی استان آذربایجانشرقی با امضای اساسنامه تیپ ارایه شده از طرف ناجا، به صورت موسسهیی غیرانتفاعی به شماره ثبت 17 اداره ثبت شرکتهای مرند، در چهارم تیرماه 1381 فعالیت رسمی و پویای خود را آغاز نمود.
صندوق پسانداز و قرضالحسنه جوانان خیّر در سایهی امانتداری و صداقت دستاندرکاران آن - که شدیدا به اصول خود پایبند بوده و با خوشقولی و درستکاری نسبت به کار مردم رسیدگی کرده و در جهت رفع نیازهای آنان از نفع مادی صرفنظر کرده و با حداقل درآمد به انجام امور اهتمام میورزیدند - در مدت زمان کوتاهی شهرت یافت و تعداد مراجعهی متقاضیان روز به روز افزایش یافت تا حدی که شعبهی اولیهی این صندوق دیگر نمیتوانست پاسخگوی متقاضیان باشد و افزایش شعب ضروری به نظر میرسید.
در همین اوان، در شهرستان تبریز موسسهی قرضالحسنه مولیالموحدین فعالیت داشت که اساسنامهی آن در سال 83 مورد تایید ادارهی ثبت شرکتهای تبریز قرار گرفته و تحت شمارهی 351 به ثبت رسیده بود. این موسسه در دو استان آذربایجانشرقی و غربی فعالیت داشت. اما؛ موسسهی قرضالحسنهی مولیالموحدین در اواخر سال 1384 با بحران شدید مالی و مدیریتی مواجه شد بهنحوی که امکان بازپرداخت مطالبات مردم را نداشت.
مدیر صندوق قرضالحسنه جوانان خیّر که پیشتر، تدبیر مدیریتیاش را در حل بحران موسسه قرضالحسنه جوانان پیرو ولایت قم در سال 83 نشان داده و این موسسه را از بحران شدید مالی نجات داده بود، اینبار با اطلاع از ورشکستگی این موسسهی بزرگ، قبول مسوولیت نمود.
وی با هدف خیرخواهی برای کمک به حل مشکلات مردم و بازپرداخت دیون این افراد با درایت و برنامهیی بینقص تمام بار بازپرداخت مطالبات و مسوولیت پاسخگویی به مشتریان این موسسه را بر عهده گرفت و در مدت کوتاهی توانست از عهدهی دیون مردم برآید. از این رو و طی مذاکرات صورت گرفته مدیریت موسسهی قرضالحسنه مولیالموحدین به مهندس رحیم قاسمی واگذار گردید.
لازم به ذکر است که موسسهی قرضالحسنه جوانان خیّر در منطقهی شمالغرب میهن عزیز اسلامیمان و تحت نظارت بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران فعالیت دارد.
اصول و آرمانهای جوانان خیّر در قالب موسسه قرضالحسنه سرفصل و دستور کار این موسسه از آغاز تاکنون بوده است. جوانان خیّر با اعتقاد راسخ به این اصول برخورد مودبانه و تکریم توام با رفتاری صمیمانه با ارباب رجوع، انضباط مالی، پاسخگویی سریع در محیطی امن را سرلوحهی کار خود قرار داده و در جهت جلب رضایت مشتری و انجام صحیح وظایف خود تلاش نمودهاند.
حاصل این تلاشهای صادقانه اعتماد عمومی مردم و افزایش روزافزون تعداد مراجعان و سپردهگذاران به این موسسه بوده است.
توسعهی کمی و کیفی موسسه اما؛ بار مسوولیتی انجام وظیفه و پاسخگویی به موقع به مطالبات مردم را مطالبه مینماید که حساستر و خطیرتر از قبل میبایست به انجام برسد. چرا که موسسه جوانان خیّر اکنون به قشر وسیعی از جامعه ارایه خدمات نموده و مضافا اینکه اهداف و آرمانهای بزرگتری متصور است.
این موسسه با هدف رواج سنت نیک قرضالحسنه در جامعه و کمک به رفع نیازهای معیشتی مردم از طریق اعطای وامهای بدون بهره، به فعالیت پرداخته است اما حسن شهرت این موسسه بهعنوان «کانون نیّتهای خیر» در میان مردم بهخاطر اهتمام در انجام امور خیر و کمک به محرومان و مستمندان جامعه بوده است. شرح خدمات خیریه موسسه جوانان خیّر در بخش فعالیتهای خیریه آمده است.
موسسه قرضالحسنه جوانان خیّر ایمان و باور قلبی به خدا را جهت تمام کارها و برنامههایش قرار داده و در همهی امور با تکیه بر قدرت لایزال الهی و با نیت خیر و اهداف خیرخواهانه مسیر راه آینده را برای تحقق آرمان بزرگ خود مشخص مینماید. آرمانی که تعهد کاری خود را بر آن بنا نهاده است.
منبع وبلاگ موسسه
گرگرکجاست؟
شرق آزربایجان بخشی به نام گرگراست...
یعنی آن استان راچشم وچراغش گرگراست...
مردمش مهمان نواز وباسواد و نکته سنج...
نصف دانشگاه تبریز بچه هایش گرگراست...
در مرام اهرمزدا اسمش اسم اعظم است...
بر در مجلس نوشته ان نشان گرگراست...
رد شوی از دره دیز بینی یقین رضوان را...
درمیان شهرها هم باصفایش گرگراست..
میهمان آید زگنجه نخجوان و اوردوباد...
میهمانان راعموما میزبانش گرگراست...
مردمانش صاحب نام است در منطقه...
شرق ایران را ز اول مرزبانش گرگراست...
رشد فکری می دهد بر بچه های منطقه...
هم معلم دکتر و استادیارش گرگراست...
افتخار است بهر هرکس اهل گرگر بودنش...
حومه رود ارس رادلربایش گرگراست...
رو به جلفای ارس ان معدن سرشار را...
بر تمام منطقه مشگل گشایش گرگراست...
رو علمدارش ببین ان باغ های با صفا..
ان محل با صفا رادوستانش گرگراست...
اب ان رود ارس از غرب روانگردد به شرق...
هم مسیر اب را دریا کنارش گرگراست...
گر نبیند هرکسی باور کجا خواهد نمود...
کل ایران را بگردی با صفایش گرگراست...
فاش گوید گرگری درگفته هایش نبود ریا...
گرگری را هر زمان روح وروانش گرگراست..