آغلار گولر آبي : ماه گريه و خنده در بخش جلفا فروردين ماه را ماه گريه و خنده ميگويند. زيرا در اينماه گاهي هوا آفتابي و زماني ابري ميشود. در هر ساعت دفع هوا دگرگون ميشود.
نيسان آبي : ماه نيسان. ماه ارديبهشت را گويند در اين ماه باران مفيدي ميبارد و اكثر مزارع و مناطقكوهستاني را سيراب ميسازد.
قيرخ بش يازدان: چهل و پنج روز از بهار گذشته. 45 روز از عيد نوروز و بهار گذشته نزد روستائيان ودامداران ارزش بيشتري دارد. تا چهل و پنج روز معمولا در اين مدت وضع هوا ناپايدار است. اگر بارانمفيدي ببارد گويند سال جديد پربركت خواهد بود.
قؤران پيشیرَن آيي: گرمترين ماه سال را گويند. اين ماه مصادف است با مرداد ماه
خَزل آيي : ماه برگ ريزان. خزان. چهل و پنج روز از پاييز گذشته معمولا مهر و آبانماه را ماه خزلگويند كه برگ درختان ميريزد.
قؤوس آيي : ماه آذر. آذر ماه را قوس آيي گويند معمولا شدت زمستان از اين ماه آغاز ميشود.
آق يِل : باد سفيدي است از جنوب به شمال ميوزد.
آياز : آسمان بدون ابر و شفاف و صاف و شبهاي پرستاره در زمستان را گويند.
آغ ياغيش : باران درشت دانه سفيدي كه در مدت كمتري با شدت در بهار ميبارد و باراني است پربركت و باريدن اين باران در فصل بهار وتابستان سبب شادي كشاورزان و دامداران ميشود.
مِه يل : باد مِه از شرق به غرب ميآيد و بادي است سفيد و مرطوب وزيدن اين باد در فصل بهار وتابستان بارور شدن غلات و علوفه را سبب ميشود. روستائيان اين باد را پربركت ميدانند. زنبور عسلدر اين هنگام فعاليت بيشتري دارند.
وَعده يِل : بادي است كه مدت يك هفته قبل از پايان فصل زمستان ميوزد. يك هفته بعد از فصل بهاروزيدن اين باد باعث شكوفا شده درختان ميشود و در اثر وزش اين باد درختان بارور ميشوند.
دومان : همان چَم است و تودههاي تراكم ابرهاي سفيد در بالاي كوهستان پيدا ميشود. علامت برفدر زمستان و باران سرد در پاييز و بهار است.
بورلوغان : گردباد و طوفان شديد را گويند.
ياغمورسوز : بيباراني و خشكسالي را گويند.
نارين ياغيش : باران ريزدانه كه در فصل پاييز آرام و مداوم ميبارد و به زمين نفوذ ميكند بارانبيشتري ميبارد.
شِهله ماخ : رطوبت را در گرگر و ساير نقاط اين منطقه شِهله ماخ گويند. در زماني كه بارندگي اتفاقميافتد در مدت چند دقيقه همه جا را خيس ميكند.
دؤئلي : تَگَرگ و دانههاي يخ كه از آسمان ميبارد و باريدن اين تگرگ باعث وارد شدن خسارات شديد به درختان و مزارع كشاورزي ميشود.
قيرؤو : شبنم يخ بسته در روي شاخه درختانو چمن ها كه معمولا در پاييز در آذرماه اتفاق ميافتد.
الا چالپر : نوعي كولاك شديدي است همراه با بارش برف و باران شديد.
قوراخليق : خشكسالي در مواقعي كه باران نبارد در اصطلاح محلي قوراخليق گويند.
بولوتلوق : هواي گرم و ابري است كه همراه با بخار است و بدنباله آن احتمال بارندگي ميرود.
چَم : مه آلوده را گويند.
بولاق : چشمه آبي كه بطور طبيعي از كوه و تپه خارج ميشود بولاق گويند.
چاي : رودخانه به رودخانه محلي و دائمي پر آب چاي گويند. مثل ارس
گؤل : استخر در روستاهائيكه آب كمياب بوده كفايت اراضي روستاها را نميكند آب چشمهها را دراستخر ذخيره نموده سپس بين كشاورزان تقسيم مينمايند.
قويي : چاه ـ در روستاهاي كم آب با كندن چاه به آبهاي زيرزميني دسترسي پيدا ميكنند
وَريان : در مسير آب نهر روستاها و مناطق شهري هر باغدار و كشاورز مؤظف است جلو آنرا باانباشته كردن گل ولاي توأم با چمن و سنگ بگيرد كه اين خاكريز را وريان گويند.
قَنُو : قنات و كانال: مجري آب و كانال مسير آب را گويند.
كَهريز : قنات و كاريز: آب چندين حلقه چاه را در كوهستان از زيرزمين بهم ارتباط داده و آنها رابوسيله يك رشته مجزا به سطح زمين منتقل ميسازند و آب در مظهر قنات در سطح افقي جاري ميشود.
گؤزه : مظهر چشمه را گؤزه گويند. به سرچشمه و ابتداي منبع آب زيرزميني نيز گويند.
آرخ : جوي، مجري آب وكانال خاكي در بستر جويبار و نهر را گويند.يارا : زخم
قره يارا : سياه زخم
چووزه : جوش
چيبان : دمل
ساري ليق : يرقان
سانجي : شكم درد
سَتلجَم : سينه پهلو ـ ذات الريه
سؤيوق دَيمه : سرماخوردگي
قيز ديرما : تب
قولوش : كمر درد
قيزيلجا: سرخك
خوزك : گلو درد همراه با احتقان و خشک شدن گلو
چيچك : آبله چيچك
تيترتمه : تب و لرز شديد
قاشينما : خارش
كوي سكودمه : سياه سرفه
قيزشما : تب و سرما خوردگي
قارين بورما : شكم درد ـ پيچ روده
قان قوسماق : استفراغ خون از معده و سينه
قان كئدماق : خونريزي
واژه نامهاصطلاحات لوازم حمل و نقل و باربري
ايپ : ريسمان بافته شده از الياف پنبهاي و كَنَف
توربا : گوني كوچك توبره
باردان : ظرف بزرگ گوني از كنف براي حمل و نقل پشم ـ پنبه ـ كاه که مانند تور ماهیگیری بافته میشود
تليس : گوني بافته شده از الياف كنف
جوال : كيسه كوچكتر از باردان و بزرگتراز توبره
خارال : ظرف بسيار بزرگ و گشاد بافته شده از كنف و موي بز
خشه : گوني بافته شده از قيزيل يا موي بز كه در قديم در آن توتون حمل ميكردند.
خورجين : كوچكتر از جوال كه در جهت حمل و نقل وسايل استفاده ميشود. معمولا روي خر و اسب و شتر ميگذارند.و امروزه بعضی ها در موتورسیکلت هم از آن استفاده میکنند .
سیجيم : طناب بسيار محكم و درشت بافته شده از موي بز
شَريط : ريسمان مخصوصجهت آویزان کردن برای خشک شدن لباسهای شسته شده
طنف : طناب بافته شده از ريسمان نخ پنبهاي كه در باربري بكار ميرود.
قاتما : نخ درشت و كلفت
قايتان : قيطان نخ تابيده و بافته شده كه در كفش بكار برده ميشود.
واژه نامهاصطلاحات و اسباب آلات برنده
اوراق : اُراخ (داس)
بالتا : تبر
بِل : بيل
تيه : كارد بيدسته
تِشه : تيشه
پيچاق : چاقو ـ كارد
خَنچَل : خنجر
واژه نامهاصطلاحات مواد غذايي
آيران : دوغ حاصل از ماست را كه با آب مخلوط كرده و مينوشند.
قاتوق : يؤقورت و ماست را در اصطلاح محلي گويند.
قوروت : كشك كه از ماست گاوميش پس از گرفتن سرشير درست ميكنند.
قِيماق : سرشير گرفته شده از ماست و شير گاوميش پس از پخته شدن.
قُوورما : سرخ كردن گوشت در روغن و چربيخودش (جانیاغی ) و ذخيره آن براي زمستان.
خاما(خامه) : چربي بسيار مطبوعي از شير قبل از پخته شدن.
شوربا : آبگوشتي كه از قؤوورما تهيه ميشود.
بزباش : آبگوشتي كه در زمان تهیه قؤوورما تهيه ميكنند.
قوروت آشي : آش كشك
بال : عسل
سوت آشي : آش شير برنج
اوماج آشي : آشي كه از آرد و خمير گندم و روغن تهيه ميشود.
جيزليق : براي تهيه روغن حيواني از دمبه گوسفند آن را جوشانيده و سرخ ميكنند . پيه و چربي رابرداشته و باقيمانده آن بسيار خوشمزه و لذيذ ميشودکه به آن جیزلیق میگویند
دوغورماج : نان خرد قاطي شده با ماست يا آبدوغ كه در مزرعه به هنگام كار در فصل تابستان مصرفميشود.
ديشليق (ديشليك) : گندم و نخود خرد شده در شير و آش كه هنگام دندان در آوردن بچه شيرخوارميپزند هديك نيز ميگويند.
بولاما : شير پر از چربي پس از بدنيا آمدن بره كه از گوسفند ميدوشند.
اصطلاحات سوختني تنور و اتاق
اؤدون : هيزم
آغاج : درخت
په هين : پهن اسب و الاغ
خَزَل : برگ خشكيده درختان
تَزَح : سرگين و پهن حيوانات
قيغ : پشگل گوسفندان
سِشمه : پشگل گوسفندان همراه با خرده ريزه علوفه و خس و خاشاك طويله كه معمولا سوخت تنور روستائيان ميباشد.
قیل جيخ : خارهاي كوچك پوسته غلات
تيكان : خار
كَرمه : سرگين حيوانات را در بيرون از طويله ميريزند و پس از سفت شدن آن را با بيل بريده در كنارخانههاي روستايي بنام كرمليق انباشته ميكنند ماده سوختني زمستان روستائيان ميباشد.
ياپبا : سرگين حيوانات را خيس كرده و بصورت قرص مدوري روي ديوار گلي خانه روستاييميچسبانند وپس از خشك شدن براي مصرف زمستاني در تنور در محلي بنام قَلاخ لوخ جمع ميكنند.
واژه نامهاصطلاحات لباس و پوشاك
آرخاليق : به كت مردانه ميگويند.
اَلجَق : دستكش را بزبان محلي ميگويند.
تومان : زير شلوار را ميگويند.
چاریخ : كفش مردان در گذشته چارخ بوده جنس آن از چرم و لاستيك بود
كوينك : پيراهن
شَلمه : روسري و پارچهاي كه در تابستانها گرم به سر ميبندند.
دُؤن : لباس مخصوص زنان ميباشد.
واژه نامه اصطلاحات وسايل حمل و نقل و اشيا و آب
تولوق : نوعي از چرم و پوست گوسفند و لاستيك(مشك)
سَطيل : سطل
دؤلچا: سطل
وِديره : نوعي سطل دهان گشاد كه بوسيله آن آب را از چاه بيرون ميكشند.
دؤئل : سطلی از لاستیک کلفت مثل لاستیک چرخ ماشین که از آن در کشیدن خاک و یا لجن از چاه استفاده می شد .
واژه نامهبوي اولچي لري (واحدهاي طول)
آرشين : اگر يك دست انسان كاملا باز باشد از نوك بيني تا نوك انگشت مياني دست كشيده را يكآرشين حساب ميكنند و معمولا حالا يك متر محسوب ميشود.
ياريم آرشين : ميزان نيم زرع از سر آرنج تا نوك انگشت مياني دست ميباشد.
آدديم : قدم يك گام كشيده از پاشنه عقب پا تا نوك انگشت پاي جلو و اندازه تقريبي آن حدود يكآرشين است. اين اندازهها براي اندازهگيري طولهاي متوسط روي زمين و مزرعه و اطاق بكار ميرود.
آغاج (فرسنگ يا فرسخ) : مقدار راهي است كه يك انسان معمولي در بيابان و كوه به حالت پياده وبدون خستگي و در حالت معمولي بتواند در مدت يك ساعت طي كند. هر آغاج يا فرسنگبرابر با 6 كيلومتر است.
آياخ (پا) : براي اندازهگيري طولهاي كوچك كه روي زمين قرار دارند مانند فرش و طول و عرض اتاق و اندازه آن از انتهاي پاشنه تا سرانگشت پا.
دؤت بارماق (چهار انگشت): پهناي چهار انگشت بهم چسبيده است از سايه انگشت سبابه تاانگشت كوچك.
قاريش : طول آن از نوك انگشت كوچك تا نوك انگشت شست در حاليكه همه انگشتان كاملا ازهمديگر باز باشد.
روز هيجدهم ذیحجه هر سال بمناسبت سالروز واقعه غدير خم و تعيين حضرت علي (ع) به جانشينيحضرت محمد (ص) مجالس جشن و سرور با شكوهي در اينمحال برگزارميشود و مردم این واقعه مهم تاریخی را که برای مذهب شیعه از اهمیت والایی برخوردار است ، با نام سیدلر بایرامی جشن ميگيرند و به زيارت سادات محل ميروند و اين عيد را به سادات تبريك ميگويند . سادات نیز در منازل خود با شیرنی از مردم پذبرایی میکنند .
در روز عيدغدير خم به تبعيت از پيامبر اكرم (ص) پسران با پسران و دختران با دختران صيغه برادري و خواهري ميخوانند. در زمانهای قدیم این عمل ارزش بیشتری در نزد مردم داشت ولی امروزه این عمل شاید بندرت و آنهم روستاها انجام میگیرد .
صیغه برادر ، خواهری معمولاً توسط افراد روحانی خوانده می شد و گاه این برادر خواهری پیوندی محکم بین افراد ایجاد میکرد که تا زمان مرگ ادامه پیدا میکرد ، ( من ،نویسنده این سطور از این طریق خاله ای داشتم که از خاله های دیگر خود بیشتر به آن مرحوم علاقه داشتم ) .این را نیز بهتر است بگویم که درست یادم می آید که برای خواندن صیغه در این روز مردم بیشتر به روستای زاویه که زیارتگاهی هم دارد میرفتند و بعد زیارت و استراحت در زیر درختان گردوی این روستا و استفاده از محیط آرامش بخش آن صیغه برادر ، یا خواهر خواندگی را هم روحانی زیارتگاه بین آنها جاری میکرد و آنها نیز در مقابل پولی به زیارتگاه به عنوان کمک به هزینه های آن تقدیم میکردند .
امروزه نیز با چراغانی کردن خیابان و اماکن و دیدار از سادات این جشن و سرور در منطقه ما برپا میشود .
(چیزی بخاطر داری که این مطلب را کاملتر بکند ؟ در قسمت نظرات بنویس .)